آزادی در بند…
تاریخ نشر سه شنبه ۲۹ اپریل ۲۰۱۴ هالند
آزادی در بند…
صالحه وهاب واصل
هالند
۱۱/ ۴ / ۲۰۱۴
*****
منم ان دختر آزاد که در بند اسیرم
ثروت هستی به دامان، ولی زار و فقیرم
خانه ام قصر طلایی
قفسم باز و بزرگ است
تنم از جامۀ رنگین
همه پوشیده چو شاهان
ولی از بهر کلامی بدرِ خانه ای خاموش، گدایم
******
منم آن مرغ زرین بال، به سر شاخۀ تنها
پَرَد و اُفتد و خیزد، به غم خویش بسوزد
با خود از درد بگوید
ز خود همدرد بجوید
******
منم آن ماهی دربند
که از تشنگی در آب، بمیرد
اشک سوزان مرا هیچ کسی، بیند و داند
لیک برسینۀ آب، اشک من آتش بفروزد
هر طرف شیشۀ دیوار
همه شاد، از تپش من
منم آن ماهی حیران، که جدا مانده ز دریا
******
منم آن طفل نو آموز
که دو دستم ز خودم نیست
پایم آن راه بگیرد که برایم بنمایند
چه بگویم، ز کی گویم
بهر کی لب بگشایم
جز من این جا دگری هست که داند سخنم را؟
در و دیوار درین خانه دگر تاب ندارد
همه از شدت غوغا و نفیرم
به ستوه اند
*****
منم آن دختر افغانی که از بدو تولد
جای آزادی به من
درس اسارت شده تدریس
جای بگرفتن حق
زحق گذشتن شده ترزیق
چه بگویم….
به کی گویم…..
که شوم آب ز شرمی
که مرا معنی آزادی ندانم که چه باشد
******
آید آنروز خدایا؟
که من هم مثل یک انسان
شکنم بند اسارت
بپرم سوی افق ها
شاید آنروز رسد لیک
همان روزی که روحم شود آزاد
تن من خاک شود در بر سنگ در و دیوار
شاید آنروز بمیرم
که ببینم شدم آزاد
منم آن گمشده در خود که
نماندست اثر از من
صالحه وهاب واصل
خواهر گرامی خانم صالحه وهاب واصل , سروده زیبا و مملو از احساس است و چقدر و عالی خواندنیست. موفق باشید. مهدی بشیر
خواهر گرانقدر بانو واصل عزیز ، طبع تان رسا و قلم تان شگوفا باد ، بسیار زیبا سرودید.
قیوم بشیر
خواهر عزیزوگرامی محترمه صالحه وهاب واصل! شعرزیبا ومملو از احساس شمارا خوانده واز خداوند یکتامیخواهم:
خواهم از خالق یکتا
که شما مثل هرانسان
شکنید بند اسارت
شوید آزاد زحقارت
رسد آن روز بزودی
که همه شاد وسرحال
لیک آن جمع خبیثان
آن عامل آزادی دربند
دشمنان وطن وآزادی افعان
به قهرخالق جبارگرفتار
انشاالله
بادرود فراوان برادر تان
پوهنوال داکتر اسدالله حیدری
۲۰۱۴،۴،۲۹،سدنی