۲۴ ساعت

14 می
۱ دیدگاه

مهجور

تاریخ نشر چهار شنبه ۱۴ می ۲۰۱۴ هالند

مهجور

ولی پوپل

ورجنیا

محترم ولی پوپل

محترم ولی پوپل

آن دلشده چون میشد , از سرو روانش دور

از غصه همی نالید , این دلشـــــــدۀ مهجور

در عشق زنند گردن , یا اینکه رگ  جان را

یا رابعۀ باشی , یا اینکه شوی منــــــــــصور

گر وصل همی جوئی, زهر غم هجرش نوش

کــــــــین شهد بیرون آید , از خانۀ آن زنبور

از هجر لب لعلش , خشکیده لبست این دل

وز چشم خمارینش چشــــــمان دلش مخمور

هر شب ز خیــــــــــــــــالاتش دلخانه بیاراید

کز پرتو حسن او این سیــــــــــــنه شود پرنور

با عــــــــشق بمیرد دل , گر جان بدهد امروز

ای جان ! گواه باشد این کاغذ و این منشور

در هر نفسش باشد , صد نفـــحه ز عشق تو

چون زنده شود فردا , این دم ز دم صــور

ولی بنوا آرم , وصــــــــــــــف رخ دلدارم

سوزی به صدا دارم در کاسۀ این تنبـــــــور

۱۳ می ۲۰۱۴

ورجنیا

 

یک پاسخ به “مهجور”

  1. admin گفت:

    جناب پوپل گرامی ، بازهم سروده عالیست. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما