از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی
تاریخ نشر یکشنبه ۱۸ می ۲۰۱۴ هالند
حکایت ۲۲۱
دشمن دانا که غم جان بود
بهتر از آن دوست که نادان بود
« نظامی »
مشورت
زیاد بن ابیه که از طرف معاویه بن ابی سفیان در کوفه و بصره حکمروایی میکرد در سال (۵۳) دست راستش بطاعون مبتلا شد و کار بجایی رسید که طبیبان عراق بقط دست وی رأی دادند.
زیاد در خصوص قطع دست خود با قاضی شریح بن هانی الحارثی ( تابعی معروف) مشورت کرد و قاضی چنین گفت :
گذشتن از زندگانی با دست بریده بهتر است و من میترسم که اگر تو دست خود را قطع کنی وپس از چندی اجل معلوم بسر وقت تو بیاید ، در پاسخ این سوال که چرا دست خود را قطع کردی؟
جز اینکه عدم رضایت خود را بقضای الهی وانمود کنی عذر دیگر نداشته باشی!
زیاد سخن قاضی را قبول کرد و از قطع دست خویش منصرف شد و یکی دو روز بعد وفات یافت .
یکی از خواص قاضی ، بعد از وفات زیاد بقاضی گفت :
کاش بقطع دست زیاد رأی میدادی و میگذاشتی که با دست بریده مرگ را استقبال میکرد.
قاضی گفت :
او با من مشورت کرده بود و کسی که از او مشورت خواسته میشود باید امانت را رعایت کند هرچند که بر خلاف تمایل باطنی خودش باشد. ازین سبب در مشورت او با امانت نخواستم که خیانت کرده باشم.
سلسله این حکایات ادامه دارد….
دوستان گرامی ، مطالعه سلسله این حکایات جالب شاد روان استاد بشیر هروی را فراموش نکنید. مهدی بشیر
http://www.said-afghani.org/seite-makalat/ustad-bashir-herawi-25.09.2011/hakaeate-221-20.05.2014.pdf