از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی
تاریخ نشر یکشنبه اول جون ۲۰۱۴ هالند
حکایت ۲۲۲
دبیریست از پیشه ها ارجمند
وزو مرد افتاده گردد بلند
« فردوسی »
بلاغت
در سال ۳۲۸ ماکان بن کاکی که یکی از رجال واعیان دیلم بود وقبل از آن تاریخ یکبار دیگر هم در سال ( ۳۱۰) بر امیر نصر بن احمد سامانی عاصی شده بود عصیان خود را تجدید نمود ونا فرمانی آغاز کرد.
امیر نصر لشکری بسرداری ابو علی احمد بن محتاج چغانی (سپهسالار خراسان که در سال ۳۴۴ در گذشت ) بجنگ ماکان فرستاد و ماکان در اثنای جنگ ( ظاهرآ در سنه ۳۲۹) کشته شد.
ابوالقاسم اسکافی دبیر و منشی معروف عصر سامانیان در ملازمت ابوعلی بود و ابو علی از وی خواست خبر این فتح را بر کاغذ کوچکی بنویسد که پیش از رسیدن قاصد وارسال فتحنامهء مفصل امیر نصر از واقعه مطلع گردد و منظور ابوعلی آن بود که این خبر بوسیلهء کبوتر قاصد بامیر نصر فرستاده شود.
ابوالقاسم اسکافی ، کاغذ پاره ای برداشت و بر آن نوشت :
اما ماکان فصار کاسمه ، والسلام.
یعنی ماکان مانند اسم خودش شد یعنی نیست شد.
نظامی عروضی که راوی این حکایت است و سهوآ بجای امیر نصربن احمد نام پادشاه آن عصر را امیر نوح بن منصور نوشته است ، میگوید:
ازین « ما » مای نفی خواست واز کان فعل ماضی تا پارسی چنان به امیر نوح ابن منصور رسید ازین فتح چندان تعجب نکرد که ازین لفظ بود که ماکان چون نام خویش شد یعنی نیست شد، چون این کبوتر و اسباب ترفیه اسکافی تازه فرمود و گفت :
چنین کس فارغ دل باید تا به چنین نکته ها برسد.
سلسله این حکایات جالب و خواندنی ادامه دارد…..
دوستان محترم مطالعه سلسله این حکایات جالب شادروان استاد بشیر هروی را ذر سایت ۲۴ ساعت فراموش نکنید. تا کنون ۲۴ ساعت ۲۲۲ جکایت را نشر کرده است . مهدی بشیر