مخمس بر غزل ظهیر فاریابی
تاریخ نشر سه شنبه سوم جون ۲۰۱۴ هالند
مخمس بر غزل ظهیر فاریابی
عزیزی غزنوی
شکنج طره ات از دل توان و تاب گرفت
ادا و عشوۀ تو راه شیخ و شاب گرفت
هوای نشئه ز چشمت خُم شراب گرفت
خراج چین سر زلفت ز مشک ناب گرفت
رُخ تو آئینه از دست آفتاب گرفت
خجل ز روی تو گردید مهر و مه هردو
ز بس به حسن و لطافت شهیر گشته یی تو
قسم ترا به خدای یگانه راست بگو
گر آفتاب نه یی از چه ای کمان ابرو
تو چون سوار شدی ماه نو رکاب گرفت
برند شهر نشینان به سوی دشت پناه
غریو و ولوله آنسو رود ز کرۀ ماه
قریب شد که جهان واژگونه گردد آه
تو تا به ناز فگندی به چهره زلف سیاه
فغان ز خلق بر آمد که آفتاب گرفت
به یاد نرگس مست هوس فزا امشب
فشانم از بُن هرمژه دجله ها امشب
به پاس خاطر غمگین بینوا امشب
بگو به خواب که در چشم من میا امشب
جزیرۀ که مکان تو بود آب گرفت
گر ای عزیز کنم شکوه عذر من بپزیر
که نو بهار جوانی نه دیده گشتم پیر
ز جور بخت بد و کم عیاری تقدیر
میان خواب به من گریه دست داد ظهیر
فغان که دشمن خونی مرا به خواب گرفت
عزیزی غزنوی
جناب غزنوی عزیز ، مخمس زیبا و عالیست. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر
ادمین محترم، سلام عرض می کنم.
بنده دانشجویی هستم که در حال حاضر بر روی غزلیات ظهیر فاریابی تحقیق می کنم.
این مخمس به نظرم خیلی جالب آمد و مایل هستم آن را در پایان نامه ی خود به عنوان تاثیراتی که دیگر شاعران از ظهیر گرفته اند بیاورم.
برای همین منظور مایل بودم بیشتر درباره ی آقای عزیز غزنوی بدانم. اینکه متولد چه سالی هستند و اهل کجا و اینکه چه آثاری دارند.
پیشاپیش سپاسگزارم!
منتظر جوابتان خواهم ماند.
خواهر عزیز فهیمه خانم ، من ایمیل تانرا به آقای غزنوی فرستادم که خودشان باشما در تماس شوند. موفق و سلامت باشید. مهدی بشیر