یا مرگ یا استقلال و رهایی:
تاریخ نشر سه شنبه سوم جون ۲۰۱۴ هالند
یا مرگ یا استقلال و رهایی:
رسول پویان
وقتی به تاریخ سده های اخیر بنگریم و اوضاع قرن جاری، خاصه سه دهۀ اخیر را مطالعه و تحلیل کنیم؛ به اوج درد، رنج و عذاب باشندگان مظلوم و محروم کشور پی می بریم. زمانی که به دوران درازدامن جنگ، کشتارها، قربانیها، ویرانیها، (خاصه به استبداد خونین طالبان) فکر می کنیم به راستی مو بر بدن آدم تیغ می کشد؛ آیا ما از پولاد بودیم که در آتش رقابتهای جهانی و منطقوی سلطه گران و آن دوزخ وحشتناک ذوب نشدیم.
شوربختانه هنوز وضعیت میهن و مردم در هالۀ ابهام گرفتار است و دستهای پشت پرده از جنگ، ناامنی و بحران حمایت می کنند. طالبان به دستور سران پاکستان مردم بی گناه ما را به خاک و خون می شکند؛ در این روزها حملات خونینی در ولایات کشور به راه انداخته اند.
بد تر از همه، افراطیون جنگ افروز، ظالم و بی رحم به اشکال گوناگون در سطح داخلی، منطقوی و جهانی از سوی حلقات شناخته شده حمایت و پشتبانی می شوند. به بهای رنج، عذاب، بربادی و کُشتن آزادیهای پر زرق و برق و متزلزل باشندگان وطن، بین مقامات امریکا و طالبان معاملۀ علنی صورت می گیرد. این افراطیون به کمک مستقیم حامیان خارجی خود، تلاش دارند تا افغانستان را به مرکز ناامنی، بحران، انارشیزم و استبداد خونین تبدیل کنند.
از خاک پاکستان هزاران موشک به حریم کشورما شلیک شده است؛ هلیکوپترهای پاکستانی به حریم امنیتی میهن ما روزانه تجاوز می کنند. سران پاکستان علاوه بر حمایت مستقیم از طالبان سالهاست که جنگ نامقدسی را علیه مردم کشور ما براه انداخته اند. در این سالیان مسئولان قوای ناتو به رهبری امریکا در افغانستان با سران پاکستان پیمان استراتیژیک و منافع مشترک داشته اند.
برای مردم ما هیچ راهی نمانده است، جز: یا مرگ و نابودی یا نجات از وحشت و استبداد طالبان؛ یا ننگ و بردگی یا استقلال و رهایی از شرّ عمق استراتیژیک پاکستان و هرنوع طرح و نقشۀ تجاوزگران. این شعر را هرچند به سنۀ ۱۶/۱/۱۳۹۲ سروده ام؛ لیکن نشر مجدد آن را در این اوضاع پریشان و پربحران، لازم می دانم.
ستیز با هست و بود انسان
رسول پویان
بـه آیین بـهـاران می سـتیزند
بـه لطف گوهر جان می ستیزند
به شـور ونغـمههای عندلیبان
به باغ وطرف بُستان می ستیزند
بـه آهـنـگ لطـیـف آبـشـاران
به عطرخاک و باران می ستیزند
به لبخند نـشـاطانگیز نـوروز
به مهر و ماه وکیهان می ستیزند
به آهـوبـرگان مسـت و زیبـا
خـیابـان در خـیابـان می ستیـزند
به عشق پاک دل های مصفّا
بقول و عهد و پیمان می ستیزند
به چنگ بربط و آوازمطرب
بـه بـزم شـاد مـسـتان می ستیزند
بـه آثــار گـــران بـاســـتـانـی
به خشت وخاک ایوان می ستیزند
به خلـق بامیان و مهد شیران
به تندیـسـان بی جـان می ستیزند
به خـشم و کینه مانند طبیعت
بـه خـوبـان بدخـشـان می ستیزند
به خط و واژه و گفتار مـردم
بـه تصویـر عـزیـزان می ستیزند
بـه احساس لطیـف شـاعـرانه
به نظم و شعرودیوان می ستیزند
به شعرحافظ و خیام و جامی
به جوش باده نوشـان می ستیزند
به رسم پاک مستان خـرابات
بـه دسـتـاویـز رنـدان می ستیزند
بـه افکار سـنایی، پنـد عـطار
به گنج علم و عرفان می ستیزند
به سوز مثنوی و حالت شمس
بـه خورشید فـروزان می ستیزند
به شـعر رودکی، قـند سمرقند
به خط و خال ترکان می ستیزند
بـه فـارابی وسینا فـخر رازی
بـه افـکار حکـیـمان می ستـیزنـد
به فـردوسـی خـداونـد اسـاطیر
به پارسی ارث دهگان می ستیزند
بـه رســم جــاودان پهـلـوانـان
به رستم خصم دیوان می ستیزند
به پندار وبه گفتار و به کردار
بـه آداب بــزرگان مـی سـتیـزنـد
به ارث باستان و گنج شـایـان
بـه فرهنگ خـراسان می ستیزند
به سیس وقارن و سنبادو مسلم
بـه طـاهرمـرد میـدان می ستیزند
بـه عیاران و شیران خـراسان
بـه تـاریـخ درخشان می ستـیزنـد
بـه خوجند و سمرقـند و بخارا
به آمـوی خـروشــان می ستـیزند
به ساحات جنوب و خطۀ غور
بــه شـرق میهن آنان می ستیزند
به غزنی وهـری بلخ وبدخشان
به دهـلی و بـه آریان می ستیزند
به بادغیس و شـمال کشـور ما
به نورستان و پروان می ستیزند
به تیـغ کـینۀ چـرکـین اعـراب
به طـرف کابلـسـتان می ستیزند
به کیسه دالروپوند و ریال است
به دسـتور پاکستان، می ستیزند
به عشق پاک دلهای پرازسوز
بـه آه سـیـنه چـاکان می ستـیزند
به عـزم راستان ومهر یـاران
به قلـب صاف پاکان می ستیزند
به آیین وفــا و مقـصد عـشـق
به لفظ و قـول یـاران می ستیزند
بـه عدل و داد و قـانـون مدوّن
به حکم شرع وقـرآن می ستیزند
به نـور دانش وصبح معـارف
به شــاگـرد دبـسـتان می ستیزند
بـه پیـونـد دل عـشـاق مسکـین
به حسن نوعروسـان می ستیزند
به زلف مهوشان برگردرخسار
بـه آزادی نـســوان می سـتـیزنـد
به نفـس بیوگان دل پـریـشـان
به طفل دیـده گـریان می ستیزند
به پیران سخن سـنج خراسان
بـه افـکار جـوانــان می ستـیزند
بـه انــدرز طـبیبان خـردمـنـد
به دارو و بـه درمان می ستیزند
بـه نیروی بــزرگ زنـدگـانی
به عقل و فهم وایمان می ستیزند
بـه روح آدم و بـنـیـاد هـسـتی
بـه دسـتآورد دوران می ستیزند
به عرش کبریا واصل فطرت
بـه ذات پـاک یـزدان می ستیزند
سخن کـوتـاه ایـن گـرگان وحشی
به هست و بـود انسان می ستیزند
رسول پویان
درود بر پویان عزیز، زیبا و عالیست. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر