خاطره…
تاریخ نشر شنبه ششم سپتامبر ٢٠١۴ هالند
خاطره…
پروین مشتعل
سحری بارانی شد
و
دست عشق مخملین
گل شقایق قدکشید
و
کهکشان گهواره عشق
سکوت سحر
و
غوغای اشک باران
رقصیده گلهای سفید
پرپر با باد صباح
درجانم خاطری تو
عشق پچیدوپچید
لب خند
زندگانی
شگست دست یاس را
صبح زیبا
گل شقایق
سایه افگند برمن
من
موج وموج تنیده ام
چون گل
عشقه پیچان
صاحب دل برفت
انروز
برگشت نکرد
وای دل
درجانم خاطری تو
عشق
پچید
و
پچید
پروین مشتعل
خواهر گرامی خانم مشتعل عزیز ، سروده زیبا و عالیست . موفق وسلامت باشید.
سلام محمدمهدی جان بشیرگرامی!
بازهم دریا دریاسپاسگذاریم ازلطف مهربانی تان که تلاش مکند و احساس که در برابر وطن فرهنگ ومردم خود دارید تمام دوست داران فرهنگ هنرادبیات درزیز یک سقف و جمع شده وبخصوص دیار معاجرت یک ثروت هنری است و ۲۴ ساعت ساید عالی و دلچسپ وواقعن دراین روزها برایم خیلی دلچسپ وارزنده ووقعن ستون فقرات فرهنگ هنروادبیات خودما تشکرازشما همکاران نازنین تان.