از هزار و یک حکایت ادبی وتاریخی
تاریخ نشریکشنبه ۲۸ سپتامبر ٢٠١۴ هالند
حکایت ۲۲۷
گلها که من از باغ وصالت چیدم
در ها که من از نوش لبت دزدیدم
آن گل همه خار گشت در دیدهِ من
وآن در همه از دیده فرو باریدم
« ؟ »
خرمای بطرح
شیخ اجل سعدی شیرازی (۵۷۲ – ۶۹۱ ) برادری داشت که بکسب بقالی روزگار می گذرانید.
اتفاقا مقداری خرما که مأموران اخد مالیات ، از بابت مالیه تحصیل کرده بودند، بنا به امر اولیای دولت قرار شد که بقیمت معینه در میان بقالان توزیع شود و بهای آن باقساط دریافت گردد و از آنجمله یک اندازه هم سهم برادر شیخ شد.
چون قیمتی که برای خرما تعیین کرده بودند، از نرخ روز گرانتر بود و تحمیل آن بر بقالان موجب ضرر شان میشد، برادر شیخ قضیه را با شیخ در میان گذاشت و از او خواست تا از نفوذ خود، کار گرفته وبرا از خسارت نجات دهد.
شیخ کاغذی برداشت و این ابیات را خطاب به خماجه شمس الدین محمد صاحب دیوان جوینی سرود و در آن نوشت :
ز احوال برادرم به تحقیق
دانم که ترا خبر نباشد
خرمای بطرح میدهندش
بخت بد ا ازین بتر نباشد
اطفال برند و مردد رویش
خرما بخورند و زر نباشد
وانگه تو محصلی فرستی
ترکی که از آن بتر نباشد
چندان بزنندش ای خداوند
کاز خانه رهش بدر نباشد
خواجه صاحبدیوان از خواندن این رقعه ، خندان شد و علی الفور همهء خرماها را به بقالان بخشید وخودنزد شیخ رفته عذر خواست و گفت :
دستور داده ام که پول خرما را نگیرند، این یکهزار درهم را نیز به برادر خویش بدهید که از فقر نجات یابد!
و آنگاه کیسه ای که در آن هزار درم بود، نزد شیخ گذشت و رفت !
سلسله این حکایات جالب ادامه دارد….
دوستان عزیز و خواننده گان محترم ، سلسله این حکایات جالب و خواندنی شاد روان استاد بشیر هروی را در سایت ۲۴ ساعت مطالعه نمایید و آنرا به دوستان تان هم ایمیل کنید تا آنها هم به جمع دوستان سایت ۲۴ ساعت بپوندند. موفق و سلامت باشید . مهدی بشیر
دوستان گرامی علاوه از سایت ۲۴ ساعت میتوانید سلسله حکایات جالب هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی مرحوم استاد بشیر هروی را در سایت شادروان استاد سعید افغانی هم مطالعه کنید ، لطفا بالای لینک ذیل کلیک کنید :
http://www.said-afghani.org/seite-makalat/ustad-bashir-herawi-25.09.2011/hekaeate-227-28.09.2014%20ustad%20bashir%20harawi.pdf