یـــــاد بـــــادا از دل و جـــان مبتــلا بودی مرا
تاریخ نشر یکشنبه ۱۶ نوامبر ۲۰۱۴ هالند
احمد محمود امپراطور
افغانستان
یـــــاد بـــــادا از دل و جـــان مبتــلا بودی مرا
هـــم گل و؛ هـــم بلبل و، باد صبــا بودی مرا
نـــاز شمشاد و صنــوبر بود در چشمم حرام
با هــــــزار افسونـــگری جلوه نمــا بودی مرا
یک نفس فـــارغ نبـــــودم من ز احوال دل ات
هــــر کجا یـــــاد تو و، دست دعــا بودی مرا
از عــــذاب چرخ،چون امـــــروز بودم من بری
با لب پـُــر خنــــده ات دفــــع بـــلا بودی مرا
بخت من برگشــت چون زلــف بتان در روزگار
ورنــــه در عهـد تو کی چون و چرا بودی مرا
روز و شب در سجدهء عشق تو بودم پای بند
کفـــــــر میگویــــم اگـــر گویم خدا بودی مرا
رفتـــی و یـــادی نکردی از دل و، دلـداده ات
ای ز خــود بیگانـــــــه روزی آشنــا بودی مرا
در کنــــار من اگـــر می بودی رنج و غم نبود
این طبیب و؛ دارو و، درمـــان کجــا بودی مرا
مشکل است دلدادن و دل پس گرفتن از نگار
ابتــــــــدا بودی عزیـــــزم، انتهــــا بودی مرا
هرچه شد از طالع ِ برگشتـــه ی محمود شد
من نمی گویــــم که صیـــــــاد بقا بودی مرا
————–
شنبه ۲۴ عقرب ۱۳۹۳ هجری آفتابی
که برابر میشود به ۱۵ نوامبر ۲۰۱۴ میلادی
ســــــــــرودم
احمد محمود امپراطور
افغانستان
امپراطور عزیز ، بازهم سروده زیبا و خواندنیست. موفق وزنده باشید. مهدی بشیر