از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی
تاریخ نشر یکشنبه ۱۶ نوامبر ۲۰۱۴ هالند
حکایت۲۳۰
من عهد تو سخت سست می دانستم
بشکستن آن درست می دانستم
این دشمنی ایدوست که با من ز جفا
آخر کردی ، نخست می دانستم
« ؟ »
پیش از من و تو …
مجدالدین همگر(۶۰۲ – ۶۸۶) نزد خواجه بهاءالدین محمد جوینی( متوفی ۶۸۷۶) میزیست .
وقتی که وی از یزد باصفهان رفت همسرش که عجوزی بود ، در یزد ماند ولی بعد از چندی او نیز راه اصفهان را در پیش گرفت و هراسان هراسان خانهء شوهر را یافت و در آن فرود آمد.
یکی از شاگردان شاعر ، مژده ورود همسر مجدالدین را باو داد و گفت :
بشارت باد که خاتون در خانه فرود آمد.
همگر گفت :
بشارت بر آنست که خانه بر او فرود آمدی .
این خبر به همسر وی رسید و اورا برای سخنان خالی از مهر و محبت سرزنش نمود و رباعی معروف عمر خیام را که گفته است :
پیش از من و تو لیل ونهاری بوده است.
مجدالدین گفت :
پیش از من ممکن است ، لیکن خدا داند که پیش از تو لیل و نهار نبوده است .
سلسله این داستان های جالب ادامه دارد….
دوستان محترم و خواننده گان گرامی ، لطفا سلسله این داستانها ی شاد روان استاد بشیر هروی را در سایت ۲۴ ساعت مطالعه کنید و آنها را به دوستان تان هم ایمیل نماییدتا آنها هم مستفید شوند . موفق باشید. مهدی بشیر
با تشکر از دوست دانشمند و گرامی جناب برهان الدین سعیدی ، دوستان کرامی میتوانند سلسله حکایات جالب هزار و یک حکایت شاد روان استاد بشیر را در سایت و زین روانشاد استاد سعید افغانی هم مطالعه کند. لطفآ بالای لینک ذیل :
http://www.said-afghani.org/seite-makalat/ustad-bashir-herawi-25.09.2011/hekaeate-230-22.11.2014-ustad%20bashir%20herawe.pdf
کلیک کنید. موفق وسلامت باشید.