وقتی که بامداد
تاریخ نشر چهار شنبه ۱۹ قوس ۱۳۹۳ – ۱۰ دسامبر ۲۰۱۴ کانبیرا- آسترالیا
وقتی که بامداد
بالهای سپیدش را
به کرگسان دشتهای تباهی
هدیه می کند
خورشید با شرمساری بزرگ خویش چه خواهد کرد
وقتی که قحبه زاده گان سیه چرده
از آن سوی سرزمینهای شقاوت
پای در رکاب فاجعه می ایند
و با پستان بریده ء دختران دهکده
بازی می کنند
خورشید با شرمساری بزرگ خویش
چه خواهد کرد
آن کی بر فراز گلدسته ایستاده است
رستگاری را صدا نمی زند
آن کی بر فراز گلدسته ایستاده است
تصویر صدایش
در آیینه ء خلوص رنگ باخته است
شاید دزدیست
که در هفت پشت کبوتران دهکده را نشانی کرده است
دیروز در چشم کور حادثه دیدم
کسی کنار کبوترخانهء خویش می گریست
و هیچ نمی دانست که در کدام بیشه ء بد نامی
کبوتران گمشده اش را جستجو کند
کبوتران گمشده ء او شاید
دسته دسته از بام بلند انتحار پرواز کرده اند
کبوتران گمشده ء او شاید
دیگر هیچگاهی بر نگردند
پرتو نادری
دزود به استاد محترم جناب پرتو نادری عزیز ، سروده زیبا و مملو از احساس است . موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر – کانبیرا – آسترالیا