۲۴ ساعت

14 دسامبر
۱ دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

تاریخ نشر یکشنبه ۲۳ قوس ۱۳۹۳ – ۱۴ دسامبر  ۲۰۱۴ کانبیرا- آسترالیا

Boek1001

حکایت۲۳۳

چو محرم شدی ایمن از خود مباش

که محرم  بیک  نقطه  مجرم  شود

« ؟ »

خزانه دار بیت المال

خلیفه عمر بن عبدالعزیز ، بعد از اینکه در سال (۹۹) بخلافت نشست غلام خود را که شخص پارسا و با دیانتی بود به خزانه داری بیت المال منصوب نمود وغلام مذکور در حفظ متعلقات بیت المال کوشش و دقت بسیار می نمود .

خلیفه سه دختر داشت و دختران مذکور روز عرفه نزد پد رآمده گفتند:

دختران همسایه بما طعنه میزنند که شما دختران خلیفه هستید و پیراهن نو ندارید که امروز بپوشید.

خلیفه متأثر شد و خازن بیت المال را طلبید و باو گفت :

مبلغی پول از بیت المال برسم قرض برای من بده و در آخر ماه از مشاهرء من وضع کن ، من میخواهم با این پول برای دخترانم پیراهن خریداری کنم !

خازن جواب داد:

یا امیرالمؤمنین ! آیا شما اطمینان دارید که تا آخر ماه زنده هستید و می توانید قرض خود را ادا کنید؟

خلیفه گفت :

نه ! بخدا قسم که یک نفس بخود این اطمینان را ندارم !

آن گاه خازن را مرخص کرد و دختران خود را خواست و بایشان گفت :

دختران من ، شما بروی خواهش خود پای گذارید برای اینکه تا کسی آتش خواهشهای خود را بآب صبر فرو نه نشاند داخل بهشت نمیشود !

(مؤلف تاریخ الخلفاء می نویسد که مشاهرهء عمر بن عبدالعزیز روزی دو درهم بوده.)

ادامه این داستان های جالب ادامه دارد….

 

یک پاسخ به “از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی”

  1. admin گفت:

    دوستان عزیز و گرامی ، سلسله این حکایات جالب شاد روان استاد بشیر هروی را درسایت ۲۴ ساعت مطالعه کنید و آنها را به دوستان تان هم ایمیل کنید. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر – کانبیرا – آسترالیا

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما