قصۀ خونین دلان
تاریخ نشر شنبه ششم جدی ۱۳۹۳ – ۲۷ دسامبر ۲۰۱۴ ملبورن – آسترالیا
قصۀ خونین دلان
رسول پویان
۱۳ / ۱۲ / ۲۰۱۴
دلِ شکستۀ من غـرق آتش و خون است
کنار دیـدۀ مـن مـوجخـیـز جیحـون است
شـمار داغی که بـر دل فتاده از هجـران
اگـر حساب کنی از شـماره بیرون است
شـکـست، عـشـق و امیدی بلـور تنهـایی
ولی گـذازۀ هـر ریـزه تـیغ گلگون اسـت
نکـرد کلـبـۀ مخـروبـه را کسـی روشــن
هنوز خـانـۀ امید مـن چـو هـامـون است
برفـت ناله و فریاد مـن بـه گـوش سنگ
مگـر ز خـاره دل گلرخـان افـزون است
به لـوح کنگرۀ عـرش عهد ما باقی است
تو گویی سنگ بنای زمانـه وارون است
خدا گواست که عشق و مرادهمدوش اند
خطا زجانـب ابلیس حرص ملعـون است
ز بس که جنس تجرّد شـده بـه عـالـم مـد
بنای وصل و مراد ازاساس وارون است
به قلب عاشق و معشوق اگر بمیردعشق
جهان پر از دل آشفته ذهن مظنون است
برای پرزۀ ماشین مگو زعشق و وصل
بعصر یورش سرمایه دل دگرگون است
ز قلـب لیلی این روزهـا مجـو احـسـاس
کهن فسانۀ بی روح عشـق مجنون است
کـتاب قـصۀ خـونـیـن دلان چـه بنویسـی
فصول آتش هجـران نصیب مفتون است
هراس و شک و ریا نیست دردل عشاق
دلی که عشق بگیردپاک ومصئون است
۱۳/۱۲/۲۰۱۴
جناب پویان عزیز ، بازهم سروده زیبا و مملو از احساس است. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر- ملبورن – آسترالیا