سه سروده
تاریخ نشر دو شنبه ۲۲ جدی ۱۳۹۳ – ۱۲ جنوری ۲۰۱۵ کوریای جنوبی
سه سروده
از شهلا لطیفی
دسامبر ۲۰۱۴م
دسامبر ۲۰۱۴م
******
خانه مقصودم کلبه ایست در قلمروی آزادی
که مالکش طبیعت
برهنگی تنم را قضاوت نمیکند با بخیلی ناهنجارش
برهنگی تنم را قضاوت نمیکند با بخیلی ناهنجارش
صدایم را دلخراش نمی خواند
از برای سکوت قرین به جسد افکارش
و در من قرار نمی جوید
با تن و پوست عرق آلود و تعفنی زارش
با تن و پوست عرق آلود و تعفنی زارش
کلبه راستین است
با زینه های فرازینی رو به آفتاب
که دامن اش وصل گردیده است
با زینه های فرازینی رو به آفتاب
که دامن اش وصل گردیده است
به بال های عقاب
~~~~~~~~~
مردم دهکده
با سادگی زیست داشتند
با سادگی زیست داشتند
زن ها در تن نازک شان
پوشیده بودند با لایه های عفت
پوشیده بودند با لایه های عفت
مردان با ضمیر نیک شان
که رهسپار کوه و دشت بودند
در میان مزرعه و آسمان
که رهسپار کوه و دشت بودند
در میان مزرعه و آسمان
و کودکان
که طنین شادی شان از آسایش میگفت
در انبار گندم های جوان
که طنین شادی شان از آسایش میگفت
در انبار گندم های جوان
آن زندگی کیفیت داشت
زندگی که فقط در روایات از آن شنیده ایم
زندگی که فقط در روایات از آن شنیده ایم
و امروز آن سادگی ها را صرف
در نقاشی آویخته ی رو به آفتاب می نگرم
که لذت حیات را دارد
در میانش نهان
در نقاشی آویخته ی رو به آفتاب می نگرم
که لذت حیات را دارد
در میانش نهان
~~~~~~~~~~
در قلب مرد چون ستاره ای می درخشم
در رؤیایش چون باغچه سبز خوشرنگ
با گل های قرمز و آفتابی شادان
در چشمانش چو آهوی میرقصم از بند اسارت گریزان
و در آرمانش
جز تبلوری از اشتیاق هستم بی پایان
پس من دستانم را
در لابلای آنهمه تندیس تخیلش از فرسنگ ها می پیچم
تا حق و ناحق مفکوره هایش را تفکیک کنم از انزجار حادثه ها
و از تپش های مصفا
نمیدانم سرانجام به کدام زاویه ای از تفکرش منتهی خواهم شد
و در کدام حسش خواهم خوابید
در حس ستایش با اعتبارش از من
و یا
در خواست بی انتهایش فقط از سپیدی های من
در رؤیایش چون باغچه سبز خوشرنگ
با گل های قرمز و آفتابی شادان
در چشمانش چو آهوی میرقصم از بند اسارت گریزان
و در آرمانش
جز تبلوری از اشتیاق هستم بی پایان
پس من دستانم را
در لابلای آنهمه تندیس تخیلش از فرسنگ ها می پیچم
تا حق و ناحق مفکوره هایش را تفکیک کنم از انزجار حادثه ها
و از تپش های مصفا
نمیدانم سرانجام به کدام زاویه ای از تفکرش منتهی خواهم شد
و در کدام حسش خواهم خوابید
در حس ستایش با اعتبارش از من
و یا
در خواست بی انتهایش فقط از سپیدی های من
شهلا لطیفی
دسامبر ۲۰۱۴م
دسامبر ۲۰۱۴م
تشکر از شهلای عزیز . موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر – کوریای جنوبی
سفر تان بسلامتی- نهایت ممنونم از شما.
از شما جناب بزرگوار ممنونم- سفر تان بخوشی.
شهلا جان عزیز سلام
اُمید وارم باهمه اعضاى فامیل محترم صحت و سلامت باشید
نام خدا غزل هل
شاعر خوش کلام بانو لطیفی عزیز زیبا و دلنشین سرودید ، احساس تانرا می ستایم ، کامگار باشید.
جناب فروغ، چشمان من روشن.
خیلی خوشحالم از دیدن با سلامت تان.
با درود و احترام.
جناب هروی: لطف کردید دوست مهربان.
خرسندم از دیدن شما.