نوای مرغ آزادی
تاریخ نشر دوشنبه چهارم حوت ۱۳۹۳ – ۲۳ فبروری ۲۰۱۵ هالند
وطن را از آیینه صفا می نگرم که انعکاس نور خورشید را در میانش دارد نهان
وطن را از قلب خویش سردتر می یابم که در آن چهارچوکات جعبه رنگ و رو رفته اش
قصه ها را دارد پنهان
با ملایمت جعبه را می نوازم
شعاع مرموزی از درد هویدا میشود و رشته های پرنورش در اطراف من بسهولت رخنه می کنند
هر رشته را با دستان مادرانه از دورادورم چیده در دیدگانم می نهم
رشته ها می جنبند
گل می کنند
معطر می شوند
و دانه دانه به رخسارم ریخته، برای تسلیت قلب خویش چنین زمزمه میکند
اشک چشمانت ای مادری نیک
گل های خفته عشق را آب داد
لمس دستان ظریف با صفا
پیکرغمدیده ام را تاب داد
ز عمق سینه ات بوی رضا
در میان قلب من راست دمید
قلب مجروح ستم دیده من
با تلاطم ز نشاط نرم غرید
تخم امید شگوفایی من
با تبسم فراخ باز شکفت
این چمنزاری دل خسته من
آن نوای مرغ آزادی شنفت
سایه های نامرادی و ذلت
پشت کوه با اصالت رمید
روشنایی عدالت و سخا
در میان قلب من مست دمید
که خوشا ای کلبد پاییز سرد
هنوزهم بید امید سبز بود
با چراغ خسته نیمه فروغ
روشنایی در وقار نقش بود
رنگ ظلم و غصه های تبهکار
در میان قصه ها غرق شوند
پرده جهل و خرافات ضمیر
لای عشق معرفت محو شوند
شادمانی کودک با صفا
ز آغوش مادرش مهر چشد
باز بهاری از عدالت و سرور
در چمنزار تنش قد کشد
درد و غم های ذلیل سالیان
روی اوراق تاریخ ضبط شوند
برگه روشن امید به همه
با درایت در افاق ثبت شوند
شهلا لطیفی
فوریه۲۰۱۵م
درود به خانم لطیفی عزیز ، مانند همیشه عالیست. موفق باشید.
مهدی بشیر
از همکاری مهربانانه خیلی ممنون جناب بشیر گرامی- و از دیزاین سروده با کبوتران دلانگیز هم نهایت سپاس.