۲۴ ساعت

16 مارس
۱ دیدگاه

قوماندانی که رئیس شد

تاریخ نشر دوشنبه  ۲۵ حوت  ۱۳۹۳ – ۱۶مارچ ۲۰۱۵ هالند

محترم احمد فیصل شکوهی

محترم احمد فیصل شکوهی

قوماندانی که رئیس شد 

 طنز

نوشته: احمد فیصل شکوهی

۲۱ / ۵ / ۱۳۹۱

قوماندان تمام افراد را خواست وبعد بدون کدام مقدمه ای گفت : ( دوستان فردا همراه تان یک ماموریت داریم ) مدتی ساکت ماند افراد بدون کدام حرف بطرف اش نگاه میکردند او بعد ادامه داد : ( چرا ساکت هستید؟ کسی نمیپرسد چی ماموریت ؟) یکی از افراد که آدم جسورتری به نظر میرسید گفت : 

خوب نیازی به پرسش نیست چون حتماً کدام گنجی را میزنیم یا بچه کدام آدم پولدار را میاوریم ویا هم به جنگ دشمنان مان میرویم .

قوماندان گفت : نه این ماموریت ما برعکس تمام ماموریت هایست که تا حالا انجام دادیم یعنی میرویم وبه روند صلح می پیوندیم . تمام افراد باشنیدن این حرف ابتدا شوخی فکر کرده  ، زدند به زیر خنده وتعدادی از آنها تکرار کردند .( روند صلح !!!! روند صلح !!!!!) اما چهره قوماندان را که دیدند همه سکوت کردند ومانند شوکه برقی خورده باشند در جاهایشان میخکوب شده وفقط به چهره قوماندان را نگاه میکردند. یکی با جرئت گفت:

این همه دزدی، قتل، اختطاف، سربریدن، جنگ با دولت … آخرهم خودمان برویم خود را بدست دولت بدهیم که ما را بندی و یا اعدام کنند!!؟.

قوماندان گفت : نه کسی اعدام میشود ونه هم بندی بلکه از حالت فعلی بهتر میشویم . یکی دیگر از افراد درحالیکه سعی میکرد حرفهای قوماندان را به تمسخر بگیرد گفت :

  بعد از این همه جنایت ما را میبرند ورئیس مقرر میکنند  . دیگران نیمه تبسمی زیر لب هایشان کردند.

قوماندان گفت : ( تقریباً باید گفت فهمیدی ) باز همان فرد گفت : ( خوب پس شما میخواهید که مارا بدست دولت بدهید تا شما را رئیس تعین کنند؟! ) قوماندان در حالیکه سعی میکرد افراد از صحبت هایش برداشت منفی نکنند گفت : ( از روز اول اگر دزدی کردیم باهم بودیم، آدم کشتیم باهم بودیم، اختطاف کردیم باهم بودیم … باهم بودیم حالا هم باهم خواهیم بود) یکی پرسید : ( دوسیه های جرمی ما چی میشود؟ نکند آن ها را هم بر میدارید وآتش میزنید) قوماندان در حالیکه نیمه تبسمی به لب داشت گفت : ( صبر داشته باش آتش زد میشود) فردای محفل بزرگی برگزار شده بود. از والی گرفته تا قوماندان امنیه رئیس امنیت ملی و… خبر گیرک ها هم با کامره هایشان آمده بودند تا گذار تهیه کنند. آنها بعد از صرف غذا مشکل اصلی خود را در منطقه شان امنیت جان خود خواندند. قوماندان امنیه هم هدایت داد برای اینکه جان این برادران ناراضی در  امان باشد جنگ افزار هایشان را ثبت دولت نموده وپس برایشان بدهند. ونیز قوماندان را بعنوان رئیس شاهراه تعین نموده ودو عراده لنجر نیز برایشان دادند. رئیس جدید با افرادش اسلحه شان را گرفته وبا لنجر ها روانه منطقه شان شدند وبعد از رسید ن افراد بصورت یکدیگر نگاه کرده وهمه زدند زیر خنده همه می خندیدن مثل خوابی که همه آن را دیده باشند. باز مرد شوخ طبع شروع کرد به حرف زدن وبا خنده روح به رفیق هایش کرده ( ما به روند صلح پیوستیم ، ما د گه دولتی شدیم، معاش داریم، جان مان هم محفوظ شد. از همه مهمتر اینکه موتر نداشتیم حالا موتر دار هم شدیم )  رئیس و افراد بصورت یکدیگرنگاه کرده وبا هم می خندید. 

۱۳۹۱/۵/۲۱

 

یک پاسخ به “قوماندانی که رئیس شد”

  1. admin گفت:

    تشکر آقای شکوهی عزیز ، جالب بود . شما طی سه دهه اخیر از این کار ها زیاد دیدید و شنیده اید. شاید روزی پیاده دفتر هم وزیر شود . اما او مرتکب چنین جنایات نشده و جدان او نسبت به قوماندانی که ریس شد آرامتر است. موفق باشید. مهدی بشیر

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما