صبح اُمید
تاریخ نشر جمعه ۲۱ حمل ۱۳۹۴ – دهم اپریل ۲۰۱۵ هالند
صبح اُمید
حسن شاه فروغ
کابل
دردِ وطن بجنگ مداوا نمى شود
این عقده ها بزورِ تفنگ وا نمى شود
گسترد شب دامنِ خود را بهر طرف
صبح اُمید کجاست که فردا نمى شود
اینجا سوالِ زندگى و مرگِ میهن است
دستت بمن بده، بمن و ما نمى شود
اى هموطن کلیدِ مُعما بَدستِ تُست
دشمنِ شریک ما و تو اینجا نمى شود
دشت و دمن چو لاله بوَد سُرخ عاقبت
از خون هاى ریخته دریا نمى شود
هر روز خونِ ماو من و تُست در قدح
ساقى زدستِ ما و تو رسوا نمى شود
این لشکرِ سیه پیام آور غم است
قاتل بروى دهر مسیحى نمى شود
در قله هاى شامخِ بابا زچیست بوم
هر لاشخوار همسرِ عُنقا نمى شود
حُبِ وطن زِ عاشق دالر سراغ مکُن
هر داغدار لاله اى صحرا نمى شود
بازارِ جنگ حاوی دردست و رنج وغم
خواهم فروغ صلح که پیدا نمى شود
ح- فروغ کابل
دزود به جناب آقای فروغ عزیز ، سروده زیباو مملو از احساس پاک تان اشت. و اقعآ همنطور است :
اى هموطن کلیدِ مُعما بَدستِ تُست
دشمنِ شریک ما و تو اینجا نمى شود
دشت و دمن چو لاله بوَد سُرخ عاقبت
از خون هاى ریخته دریا نمى شود
خط بردم و خوشم آمد. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر
بسیار زیباست واقعیت ها جامعۀ درد کشیدۀ مابیان شده است . سلامت باشید .