من درد بسی دارم که طبیب نداند
تاریخ نشر یکشنبه ۱۷جوزا ۱۳۹۴ – هفتم جون ۲۰۱۵ هالند
من درد بسی دارم که طبیب نداند
گر درد بداند افسوس علاج نداند
این غم که در خانه ماست هیچ جا نبا شد
غرب ها مست شد افوس شرقی ها نداند
با دیده ابن سینا جهان شد مداواء
امروز جوانان نخسه ی بر ما ندارد
ان بلبل ازاد که هوا چمن داشت
چمن سوخت ودر شپ جوانان نداد
ان دشتهای گل زاد خار و زار شد
این بی تفا وتی تا کی از ما نداند
انکس که در خا نه خود صفا ء نمودند
امروز و فردا انها تنگناه نداند
برهان بر چه بگفتی بر کی بگفتی
از ما ایا کسی است اینها بداند
….
دلی تنگم رتنگی تنگ تر شد
زمین و ملک ما ازهم بدتر شد
جوانان کی بدانند این طلسم را
که لعل و دانه هایش خاک تر شد
همان لعل که بمشکل در بیا مد
جرا اسان نصیب خاک در شد
برهان
تشکر برهان عزیز ، مانند همیشه سروده زیبا و عالیست. موفق باشید. مهدی بشیر
برادر عزیزم آقای برهان سروده بسیارزیبا
دورود بر شما خا لد عزیز
بعدا متشکرم از حسن نظر تان
کامگار باشید