دل را به چه تسلی بکنم
تاریخ نشر جمعه ۲۲ جوزا ۱۳۹۴ – ۱۲ جون ۲۰۱۵ هالند
دل را به چه تسلی بکنم
پروین مشتعل
دل را به چه تسلی بکنم
غمم دیر مانده شده
هرطرف بیبنم رسوائی شهر
یخن غریب دیگر پاره شده
رخت زیبا نمیشیند بجانم
لقمه نرم گلویم را پاره کرده
یک.نفس عمیق بکجا بکشم
شهر ودهی ام خاک الودشده
سبز بازار مندوی گشت زرنگ
دکان عطار چرسی خانه شده
زیرپل دریای چمچه مست
تولید جرس بتخانه شده
سرای عزنی جای بیکارها
معاش پولیس ازجیب چرسی ها شده
دل را به کجا تسلی بکنم
غمم دیرمانده شده
ازدست.خاک دود بارورت بوی خون
جگرکم پارچه پارچه شده
روم سوی داکتر وشفاخانه
تزریق یک امپول صد دالر شده
پول.افغانی.ندارد.چلش
مردم شوقی کلدار و دالر.شده
رئیس دولت.ما بچه سقاوه گشته
سربریده را.به چوپ کش ات
میگن.که مردم الهی مرگ بیاید بسراغش
که مثل ربانی و بی بانی صد پارچه شوه
کاش میشد از نسل جوان برسر راه
مثل نسل نجیب دو باره شوه
قدر زن و کارگر وغریب ومردم
یکباره خورده شوه
هرطرف میبینم.رسوایی.شهر
کلگی بخدا بی غیرت شده
سیل بین چشم پاره شده
پروین مشتعل
درود به خانم مشتعل عزیز ، بازهم تشکر از احساس پاک تان در مورد کشور عزیز ما و هموطنان گرامی . موفق باشید. مهدی بشیر