دیارِ آتش و خون
تاریخ نشر جمعه ۲۲ جوزا ۱۳۹۴ – ۱۲ جون ۲۰۱۵ هالند
دیارِ آتش و خون
حسن شاه فروغ
کابل – افغانستان
مى شود عُمرى که با غدار عادت کرده ایم
سر بپای غاصب و جبار عادت کرده ایم
بسکه مجنون وار بودیم عاشق این سرزمین
با شلاق و دُره و سنگسار عادت کرده ایم
در دیارِ آتش و خون، انتحار و انفجار
بى هراس درکوچه و بازارِ عادت کرده ایم
زندگى درکشورى کانجا بوَد مرگ هر قدم
با تفنگ و توپ و با تلوار عادت کرده ایم
در محیطِ کاو ندارد نظم و قانون و وصول
عُمرها شد بیسرو سردار عادت کرده ایم
جامِ هریک پُر زِ مینا بوده دستان پُر زِخون
خوانِ ما گردید تهى، نادار عادت کرده ایم
ساقی این میکده برخاص وعام یکسان نبود
دیگران مست اندو ما خُمار عادت کرده ایم
گرچه ساختن باهمه مشکل تر ازمشکل بوَد
زانکه حلاج خالقست، ناچار عادت کرده ایم
در قبالِ هر شکستِ زندگى پیروزى هاست
با شکست وریخت در هربار عادت کرده ایم
جمله مأیوس اند از سر درگُمى های وطن
ما برین بى باورى بسیار عادت کرده ایم
بر اُمیدِ آنکه مى تابد فروغ از چاکِ صبح
با سیاهى هاى هرشب، زار عادت کرده ایم
ح- فروغ کابل
١٨/٣/١٣٩۴
درود به محترم فروغ عزیز ، سروده زیبا و مملو از احساس پاک تان است . خط بردم و کیف کردم . خداوند تمام این جانی های وطفروش ، دزدان و جنایتکاران و حامیان آنها را در کشور نابود وسرنگون کند . موفق وسربلند باشید. مهدی بشیر
برادر گرامی آقای فروغ! شعر پر فروغ تان ،پر فروغتر باد! ازخواندن آن مستفید گردیدم.
مردم مظلوم ما از دست جمعی ناخلف
بدتر ازاین گفته ها،ای عزیز عادت کرده اند
بادرودفراوان داکتر حیدری