غمنامه
تاریخ نشر یکشنبه ۲۴ جوزا ۱۳۹۴ – ۱۴ جون ۲۰۱۵ هالند
غمنامه
عبدالغفور امینی
جوزا ۱۳۹۴
من از میهن فقط غم می نویسم
زفریاد وزماتم می نویسم
زلطفِ دولتِ ملت ستیزی
زبمباران وازبم می نویسم
اگر ننویسم ازصلحِ قُلابی
زجنگ وراکت وبم می نویسم
من ازکابینه ء دزدانِ ماهر
هزاران شکوه پیهم می نویسم
چو با خود بیش دارم درد میهن
ازآنرومن دمادم می نویسم
زدردِ ملتِ هردم شهیدی
که می خواهند مرهم می نویسم
زچندین سال من درشکوه هستم
هنوزهم شکوه پیهم می نویسم
نیامد هیچ بهبودی به میهن
که من تکرار ازغم می نویسم
چو ازکرزی نوشتم شکوه بسیار
زِ عین وغینِ آن هم می نویسم
درآنجا خودسری ازحد گذشته
ومن زان جمله کم کم می نویسم
ازآنجا کزحمل تاحوت گشته
شب وروزش محرم می نویسم
زدرد بیوه وصدها یتیمی
که می میرند دربم می نویسم
مرا معذور دارید ای عزیزان
اگرغم را سرِ هم می نویسم
زدرد ملتِ بیچاره خود
که تا من زنده هستم می نویسم
زچندین سال باغم درحصاریم
ومن ناچار ازغم می نویسم
جوزا ۱۳۹۴
درود به آقای امینی عزیز ، سروده زیبا مملو از احساس پاک تان است . اینها انسان های نیستند که به غم مردم باشند . اینها نزد بادران خود درس جرم ، جنایت ، جپاول ، بدبختی و وطنفروشی را آموخته اند. چنانجه خیلی زیبا فرموده اید :
اگر ننویسم ازصلحِ قُلابی
زجنگ وراکت وبم می نویسم
من ازکابینه ء دزدانِ ماهر
هزاران شکوه پیهم می نویسم
به امید روزی که دیگر در کشور ما از غم خبری نباشد. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر
دورود بر شما اقای ا مینی عزیز
درست وبجامینوسید
که از دردها مینوسید
ازعشق برملک زیبا مینوسید
با همت والا اریامینوسید
تشکر لذت بردم شاد کام باشید