رشک چمن
تاریخ نشر پنجشنبه اول اسد ۱۳۹۴ – ۲۳ جولای ۲۰۱۵ هالند
رشک چمن
ولی پوپل
از دور بدیـــــــــــدم , من آن سرو روان را
آن رشک چــــــمن, سرو خرامنده چمان را
آن ناوک مـــــــــــژگان نمود, وآ ن خم ابرو
بر سینۀ عشـــــــــــــــاق زد آن تیر کمان را
هم شــیخ شدش عاشق و هم شاب شدش یار
دیوانه نمود از غم خود پـــــیر و جوان را
با تـــــیغۀ ابرو همه از تیغ کـــــــــــــشیدی
نی تــــخم جوان ماند نه پیـــــرانه سران را
با غمــــــزه و صد ناز تنش جلوه زنان کرد
شمـــــــــــــشاد قد نازک باریک میان را
آهسته منـــــــــــــــش از پس زلفان بدیدم
آن چهرۀ رخـــــــــــشنده و یاقوت لبان را
سیرآب نمودم, از آن چشــــــمۀ حیوان
این دیدۀ خشـــــکیده و این رنگ خزان را
وز گوشــــــۀ چشمان به نهان دیده بدوختم
من دیدۀ بادامی و آن پســــــــــــته دهان را
لیک از نظرم عشوه کنان برق زنان رفت
برد از کــــفم ای وای ولی این دل و جان را
برخور , تو از زندگی وز عمــــــر ثمر گیر
مگذار به بیــــــــــــــهوده جهان گذران را
۲۲ جولای ۲۰۱۵
ورجنیای شمالی
ولی پوپل
درود به پوپل عزیز ، سروده زیبا و خواندنیست. از خواندن آن لذت بردم . موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر