بیاد صدایت
تاریخ نشر شنبه هفتم سنبله ۱۳۹۴ – ۲۹ آگست ۲۰۱۵ هالند
دوستنان محترم و گرامی لطفا نظر های تانرا در قسمت دیدگاه های صفحه ۲۴ ساعت بنویسید تا همیشه محفوظ باشد .
با عرض حرمت
مهدی بشیر
***********
بیاد صدایت
شهلا لطیفی
۱۳ / ۸ / ۲۰۱۵
گریه کردم به یاد صدایت
و امواج پرغرور رستگاری را به یاد آوردم
که در میان صدایت چه شاعرانه می جهیدند
و آنگاه حس کردم افسردگی روح را
با ملالِ آمیخته در سراپای افکار خسته ات
چه بی تابانه می تپیدند
و تو، فقط مرا
چون هلال ماه از عقب پنجره نظر انداختی
دستانت به عقب سرت درهم آویختند
زلفان آشفته و چشمان پرآشوبت در موج خنده ها
با هیجان رقصیدند
گفتی: تو چقدر خوبی! با من بمان!
من بی تکلف اوج نگاه ات را از دل خواندم
و در حریر سپید رؤیایی خواهش تو بی درنگ پیچیدم
ناگهان
رنگ گرفت چشمانت
جرقه افروخت دستانت
و بوسه ریختی بر لبانم از آن سوی دریچه رؤیا
دریچه ای که دیگر تهی است از آن بوی و صدا
و من دارم با اشک حسرت فقط می نگرم روح ترا
که آرام آرام
می پیوندد
با ابرها
۱۳ / ۸ / ۲۰۱۵
درود به خانم شهلا لطیفی ، سروده زیبا و عالی و مملو از احساس است . خط بردم و خوشم آمد . موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر
بانو لطیفی عزیز احساس تان را می ستایم و قلم تان را شگوفا و پررنگ می طلبم ، مؤفق باشید.
با سپاس
قیوم بشیر « هروی »
جناب بشیر گرانمایه، هر بار که برایم می نویسید، افتخار می بخشید:)
جناب هروی، از شما ممنونم دوست گرامی.
درود به شاعره زیبا و بکر بیان محترمه شهلا لطیفی!
با احساس و با همان سبک خاص خود قلم زده اید.
موفق باشید.
امپراطور
از شهر آه و ماتم ( کابل )
محمود گرامی را درود و تشکرات نثار.
از حضور تان ممنونم.