گرگ درون
تاریخ نشر دوشنبه ششم میزان ۱۳۹۴ – ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۵ هالند
شعراز : شاعرتوانا ایران محترم فریدون مشیری
انتخاب از : محترمه خانم پروین مشتعل
گرگ درون
گفت دانایی که: گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
لاجرم جاری ست پیکاری سترگ
روز و شب، مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
ای بسا انسان رنجور پریش
سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
وی بسا زور آفرین مرد دلیر
هست در چنگال گرگ خود اسیر
هر که گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک
و آن که از گرگش خورد هر دم شکست
گرچه انسان می نماید، گرگ هست!
و آن که با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند
در جوانی جان گرگت را بگیر
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیری گر که باشی همچو شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر
مردمان گر یکدیگر را می درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند
این که انسان هست این سان دردمند
گرگ ها فرمانروایی می کنند
و آن ستمکاران که با هم محرم اند
گرگ هاشان آشنایان هم اند
گرگ ها همراه و انسان ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب؟
فریدون مشیری
تشکراز خواهر گرامی ام خانم پروین مشتعل، سروده زیباست . ممنون از انتخاب عالی تان . موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر