پیری
تاریخ نشر یکشنبه دهم عقرب ۱۳۹۴- اول نوامبر ۲۰۱۵ هالند
عبدالغفور امینی
پیری رسید وشورِ جوانی زسر گذشت
خواب وخیالِ من همگی بی اثر
شورونشاطِ زندگی وطولِ عمرِ من
گویی خیال بود وزپیشِ نظر گذشت
تاب وتوان وقُوَت وشورِ جوانی
چون امتحان بود ولی بی ثمرگذشت
مویِ سفید آمدو پاماند برسرم
نگذشت دیروقت که آبم زسرگذشت
نازیدنم به فصلِ جوانی بجا نبود
زانروهرانچه بود همه سر به سر
پیری وناتوانی وضَعفِ وجود ماند
تاب وتوان وقُوَتِ من زودتر
میزان ۱۳۹۲ سویدن
استاد محترم جناب آقای امینی عزیز ، تشکر از سروده زیبا و مملو از احساس تان. بلی انسان همیشه جوان نیست و پیری بسراغش می آید . خوشبخت آنکس است که در جوانی مصدر خدمتی به جامعه و کشور ش کرده باشد و در پیری هم با نام او افتخار کنند که چنین انسان خوبی بود. موفق وسلامت باشید . مهدی بشیر
برادر دانشمند مهدی (بشیر) درود به شما وجهانی سپاس ازاحساس نیکتان که درمورد من وسروده هایم ازخود نشان میدهی . این وظیفه هرنویسنده وشاعر متعهد است تا دردهای ملتش را به شکل وشیوه ای بیشتر انعکاس بدهد ومن تازنده ام به یاری خداوند به این تعهدم پابرجا خواهم ماند. من شاعرآزادم حق گویم وحق جویم* بنلادحقیقت را من همره وهمسویم-ازظیم به تنگم من برضد تفنگم من*بیزار زجنگم من ازصلح سخن گویم-تبعیض به هررنگی درملک نمی خواهم *بروحدت ویکرنگی اسرار همی جویم-برخواسته ازخلقم با خلق مددگارم*جزحرفِ دل ملت یک حرف نمی گویم-من ناظر احوالم آیینه اعمالم*گربَد شده یا خوبی من راست همی گویم-من عاشق انسانم همشاهدِ دورانم*بررسمِ نیاکانم جزعدل نمی پویم-من لقمه نمی خواهم ازکِذب وفریب هرگز*کزراست خدا راضیست جزراست نمی گویم.