قـا فــلۀ اشک
تاریخ نشر جمعه ۱۸ جدی ۱۳۹۴ – هشتم جنوری ۲۰۱۶ هالند
قـا فــلۀ اشک
عزیزه عنایت :
دیشب به هـوای رخت ای یار گریـستم
چـون شمع گدازیدم و تکرا ر گریسـتـم
بــراوج فلک نــالــۀ من غلـغلـه افگنــد
فارغ نشد این دل که دوصد بارگریستم
دیشب که تو چون مه بنظر آمده بود ی
تا صبحدم از اول شـــب زار گریستــم
از دیده ربــوده ست تمنای تـــو خوا بم
از بسکه ز دوری تـو بسیـــار گریستـم
گفتم که فلک یـار من از من مربا یــد
از وهم چنین وسوسه خونبارگریستــم
از اشکم (عزیزه ) برهش قا فله بستــم
عمری به هــوایش پی دیـدار گر یستم
عزیزه عنایت :
درود به خواهر عزیزم خانم عنایت عزیز ، تشکر از سروده زیبا و مملو از احساس تان. خط بزدم جالب بود . موفق و سلامت باشید. مهدی بشیر
سلام و درود خدمت برادر گرانقدر جناب محمد مهدی بشیر !
از حسن نظر و همکاری های همیشه گی شما نمیدانم با کدام واژه تشکر ی کنم شما آنقدر مهربان هستین که هرچه درباره شما بنویسم کم است .
از خداوند جهانیان برایتان سلامتی همیشه گی سعادت و موفقزیت میخواهم .