امتحان گریز!!
تاریخ نشر شنبه ۲۶ جدی ۱۳۹۴ – ۱۶ جنوری ۲۰۱۶ هالند
امتحان گریز!!
استاد محمد نسیم اسیر
عقرب۵۲ش کابل
دوروزشد زمن ای دل ستان گریزانی
چوطفل مکتبی ازامتحان گریزانی
بسان آهوی رم کرده دربیابان ها
رمیده خاطرت ازمن، چنان گریزانی
نفس زسینه دگربیتوبرنمی آید
کنون زمن که به تن نیست جان گریزانی
دورنگی توزچشمم نهان نمی ماند
نهان چه می کنی آخر، عیان گریزانی
رسیده قافله عمرمن به آخر، حیف
چوبانگ سرد ازین کاروان گریزانی
مرا به ساحل بیداد می سپاری وخود
چوموج ازبرمن بیکران گریزانی
صفای سینه من همچوآسمان روشن
توچون ستاره ازین آسمان گریزانی
تویی پرستوی زیبا، دل آشیانهءتو
عجب بود اگرازآشیان گریزانی
به دل زداغ توگل های تازه می کارم
چه فتنه شد که ازین گل ستان گریزانی
بهارعمر( اسیر ) توبرگریزان شد
تو همچوتازه گلی ازخزان گریزانی
م.نسیم (اسیر)
عقرب۵۲ش کابل عزیز
استاد محترم جناب آقای اسیر گرامی ، سروده خیلی عالی و خواندنیست. خط بردم و خوشم آمد. موفق وسلامت باشید . مهدی بشیر