مکتب بی چاره ما
تاریخ نشر پنجشنبه پنجم حمل ۱۳۹۵ – ۲۴ مارچ ۲۰۱۶ هالند
مکتب بی چاره ما
سید همایون شاه “عالمی”
بیست و دوم مارچ دوهزار و شانزدهم م
کابل، افغانستان
مسوزان مکتبِ بی چاره ام را
مزن از جهل خود استاره ام را
ببین فقر مرا درصنف تاریک
که همچون مغزِ تو گشتست باریک
چو بابایم مرا مکتب فرستاد
بمان تا درس گیرم من زاستاد
به من امید دارد مادرِ من
امیدِ علم دارد کشورِ من
مگر تو خواهر و مادر نداری
که تخم ِ وحشت و دهشت بکاری؟
تفنگ تو که خوشبختی نیارد
ز جنگِ تو بجز مرمی نبارد
منِ بیچاره ی مظلوم نشسته
ز ظلم ِ تو گهی از غم نرسته
من از قرآن، نور و علم دارم
که تخم ِ مهربانی ها بکارم
تو هم برعکس قرآن خشم آری
سگِ همسایه را با خود بیاری
تو لذت می بری از قتل مردم
مگر وجدانِ خود را کردۀ گم؟
بیا از جنگ بگذر آدمی شو
بیا مانند مایان مردمی شو
سید همایون شاه “عالمی”
بیست و دوم مارچ دوهزار و شانزدهم م
کابل، افغانستان
برادر عزیز جناب عالمی عزیز ، جهانی سپاس از سروده مملو از احساس پاک تان. چی میشد که دولت وحشت ملی مانند مرکز کشور فکری یحال اولاد معصومی که در تاریکی بروی زمین نشسته اند و مکتب شان توسط براذران وحشی شان سوختانده شده از دالر های که بتام ساختن مکتب میگیرند ، اگر خیلی دالر دوست دارند و نمی خواهند مصرف کشور شود بهتر است مقدار کمی را چند تا چوکی بخرند تا این بیچاره ها بالای آن بشینند. و درس بخوانند . خیلی پول به فامیل های خود و حسابات بانکی خود فرستادید بس است چالا فکر کنید که این ها هم اولاد های شان اند . و دالر ها را به مصرف مکاتب کشور که توسط باداران شان به آتش کشیده شده است برسانید. لعنت به چنین دولتمندان فاسد و بی کفایت . زنده باشید. مهدی بشیر
درود دوست عزیز و دانشمند با احساس جناب مهدی بشیر! اگر یاد تان باشید در دوره کمپاین خود اشرف غنی چه وعده های به معلمین و سیستم معارف می کردُ چه شد آن همه گفتار نغز؟ در پهلوی سرای بابر شاه یک مکتب بسیار کهنه است در (جوی شیر) که ستون های سقفش به کمان مبدل شده و میترسم روزی خدای نخواسته چپه نشود- دل ما داغ داغ است این سروده ها را نمی سرایم که کسی آفرینی بدهد می سرایم که اگر کسی متوجه مشکلات شود و به داد مردم بدبخت برسد.