صف دژ خیمان
تاریخ نشر شنبه ۲۸ حمل ۱۳۹۵ – ۱۶ اپریل ۲۰۱۶ هالند
طنز گونه ى در قالب یک قصیده به روایت تاریخ
جمعه ۱۵/۰۴/۲۰۱۶
استاد محمد على فرحتیار
فرایبورگ المان
صف دژ خیمان
گفت اشرف شب آدینه به عبد الله جان
میشویم هفته ى اینده من و تو مهمان
بر سر سفره ى ارباب ولى نعمت خود
بنشینیم و شبى خوش گذرانیم شادان
ازهمین لحظه غذاى تو بود اب ونمک
تا خورى در شب موعود ، تو مرغ بریان
بسر و صورت خود ، یک کمى بیشتر برسى
نرود یاد تو، انجا نروى با تنبان
تو کراوات و کت و کفش سفید و شلوار
به تنت میکنى ، تا شیک شوى چون میران
من بپوشم وطنى جامه و دستار بسر
پتکى و دبلى نصوار و به پشتم انبان
هردوما دست بدست هم و لبخند بلب
میرویم تا به در خانه ى مهمانداران
،،،،،،
گفت عبدل ،، نتوان دست تهى انجارفت
تحفه ى ، هدیه ى ناقابلى ، بر رسم زمان
باید از گرده ى ملت بکشیم دستاویز
ببریم ، تا که نگویند که هستیم نادان ،،
غنى جان گفت،،بپرسیم زحنیف و کرزى
ان دو ، هستند به ان بارگه ، خواجه تاشان ١
انچه لایق بشمارند ، بگویند بما
من و تو ، تابع امریم و مطیع فرمان،،
،،،،،،
هردو رفتند به دیدار حنیف و حامد
تا که دستور بگیرند و شود کار اسان
گفت اتمر،، سند امنیت ما بودست
بهترین تحفه ، که دادیم و نکردیم کتمان
حال دیگر نبود هدیه ى لایق حاضر
جز کمى خاک وطن با دوسه تا گرده ى نان
چیز دیگر که نمانده به بساط میهن
میکنیم بر عمل باطل خود ما اذعان
بعد یک جنگ و گریزى ، بنمودیم بهم
بهر خواباندن ملت ، من و کرزى ، پیمان
تاکه او جامه ى ذلت زتنش دور کند
من شدم فاعل این فعل ، زجمع یاران
تحفه دادیم سند امنیت ملت و ملک
تاکه شاید بکنیم درد وطن را درمان،،
،،،،،،
اه که این خدعه و نیرنگ نشد راه گشا
بیش ازپیش ، فزون یافت صف دژ خیمان
عبدل و اشرف و کرزى و حنیف اتمر
باتنى چند دگر ، در صف پیمانکاران
بهر ملت نه فقط داروى دردى نشدند
بلکى هر روز فزون یافته گلگون کفنان
امنیت نیست درین کشور بى پیکر و در
نسل معتاد جوان ، خون دل از دیده روان
چرس و تریاک ، به معیار تقاضاى جهان
میشود کشت درینجا ، علنى و پنهان
میکند روز و شب و صبح و سحر دشمن ما
از در و بام و هوا بر سر ما بمباران
گشت پامال ستم ، غزنه و کندوز و تخار
دند غورى و امام صاحب و شهر بغلان
جز خشونت که نهادینه شده در کشور
نیست فرهنگ عدالت بوطن ، بذر افشان
جان کرى وعده ى امنیت و عدل و انصاف
داد ، هیچگاه براورده نشد این ارمان
دعوت اشرف و عبدل اثرى بد دارد
جابگیرد اثرش در دل تاریخ جهان
باید امروز بپرسند عدالتخواهان
معنى امنیت و صلح و عدالت ، از جان
،،،،،،،،،،،،،
١ – خواجه تاشان ،، دو غلام یا دو نوکرى که در خدمت یک شخص یا یک مقام باشند هریک نسبت به دیگرى خواجه تاش گفته میشود.
،،،،،،،،،،،،،،،،،
محمدعلى. فرحتیار ۱۵/۰۴/۲۰۱۶
فرایبورگ المان.
درود به جناب استاد محمد علی فرحتیار ، از تشکر سروده طنز آمیز تان . باید این را طنز نگفت و یک حقیقت بیان کرد ، زیرا این و طنفروش های بی کفایت هست ونیست ما را به این باداران وحشی خود داده اند. و چیزی نمانده غیر از قسمتی از کابل زیبا . چون ولایت ها و ولسوالی ها هم از صلاحیت این دولت وحشت ملی خارج است و بدست یک تعداد دزد تفنگسالار و تفرقه انداز ها بنام سر پرست ها افتاده است که اکنون آنها هم مانند عنی ، عبدالله ، کرزی ، اتمر و دیگر دارو دسته چپاولگر های آنها ملیادر شده اند. و تا چند سال در کوه ها زندگی میکردند و اکنون دهها آپارتمان و موتر های آخرین مدل دارند. و عبدالله وغنی این تنور یا ( تندور ) گرم را به صد تا نان چپاتی و دال پیشاوری برابر نمیکنند. موفق باشید از این سروده واقعی تان . مهدی بشیر
درود بر سرور عالیقدر جناب استاد فرحتیار عزیز ، ممنونم از قصیده زیبا و دلنشین تان ، کامگار باشید.
قیوم بشیر « هروی »
جناب استاد محترم فرحتیار صاحب درود وسلام فراوان به شما ! قصیده تان بی نهایت زیبا ، حقیقت واززبان ملت سروده شده .اعمال صدفیصد خصمانه این دشمنان وطن وننگ وناموس را بی نهایت واضح به تصویر کشیده ای. اگر انسان باشند وذره بسیارکوچکی بنام عقل درمغز این ملتستیزان باشد باید خود شان همه کارهای ضد ملی وغیرقانونی وخصمانه شان را یکطرف گذاشته به زیردستان نادان شان هدایت خواهند داد که به زودترین فرصت دوریسمانی حاضر آورند وبه گردن همه دست اندکاران خاین ووطنفروش انداخته درمحضرعام ازاعمال شیطانی ونامردانه شان ازملت عزیز ما پوزش بخواهند درغیر آن این بی غیرتان مثل همیشه درسایه درخت به افتخارمی نشینند .
عزیز گرانقدر جناب عبد الغفور امینى را عرض سپاس و اخلاص ، حضور پر مهر و باصفاى شما بزرگوار را ارج مینهم. سر فراز و سعادتمند باشید.