شرم کن
تاریخ نشر سه شنبه ۲۱ ثور ۱۳۹۵ – دهم می ۲۰۱۶ هالند
شرم کن
عبدالغفور امینی
ای جانی وستمگرواشرار شرم کن
ای قاتل وتبهکن ومکارشرم کن
دادند برتو پُستِ صدارت درآن زمان
راکت زدی به کوچه وبازار شرم کن
خوردی تو شرم را وکمربستی با حیا
ازجان ودل همه زتو بیزار شرم کن
بهرِ حصولِ قدرتِ اول به اِذنِ غیر
خودساختی چومردِ تبهکارشرم کن
قلبِ وطن چوخصم توویرانه کرده ای
زان مانده تا هنوزهم آثارشرم کن
یکباربَرشِمُرکه چه تعداد کُشته ای
بس فاسقی وبیش گنهکارشرم کن
درحیرتم چسان تو فراموش کرده ای
درشهرِ کابل آنهمه کُشتارشرم کن
ازدست داده آبرووحیثیت ترا
مردم به کاه نیست خریدارشرم کن
این افتخارنیست که آیی درونِ مُلک
کردت پسنددولتِ غدارشرم کن
ملت که سایه ات همه باتیر می زنند
هستند بیش ازتو دل آزار شرم کن
درهیچ پُستِ دولت ودرهیچ دوره ای
یک ذره نیستی تو سزاوارشرم کن
بگذشته ات سیاه وتو مردودِ ملتی
داری مگرجسارتِ این کار؟شرم کن
آلوده دستِ توست به خونِ هزارها
نشمرده خود هنوز گنهکارشرم کن
برملت هیچگاه تو خدمت نکرده ای
با دشمنان همیشه مددگارشرم کن
ثور۱۳۹۵
درود به جناب استاد امینی عزیز ،تشکر از سروده زیبا و مملو از احساس تان . اگر این وطنفروش ها شرم میداشتند کشور ما ویران و هموطنان ما آواره ، سرگردان و به شهادت نمیرسیدند. لعنت و نفرین به چنین انسان های خایین ، جانی و به اصطلاح مجاهدین . موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر.