۲۴ ساعت

01 سپتامبر
۲دیدگاه

سلامی چو بوی آشنایی

تاریخ نشر  پنجشنبه ۱۱   سنبله  ۱۳۹۵ –  اول سپتامبر ۲۰۱۶ – هالند

فرهاد ” دریا “به استرالیا  و نیوزلند می آید  وپیش از آمدن

گپ  های کمیاب او با خواننده های هفته نامه ء ” افق “

نویسنده و هم گپ؛ ضیا

خواننده های گرامی!

شاد هستم به بهانۀ شنیدن صفیر روحنواز از حنجرۀ سفیر صلح و باهمی “فرهاد دریا” که به حق خود را نزد مردمش به اثبات رسانیده که او هنر را و آنهم والاترین و ظریفترین شکل هنر ( موسیقی) را منحصراً به خاطر وسیلۀ معیشت و براورده ساختن ابتدایی ترین نیاز های مادی و معنوی در زنده گی هنری اش به کار نبسته، بلکه  این بخش از آگاهی جمعی را در حد توان و امکان، به منظور تسلط بر واقعیتها و رهگشا به سوی پیروزیها و غلبه بر دشواریها پنداشته وچه به جا که بر وفق ضرورت زمان به مردمش آواز خوانده و از متن صدایش گلواژه های فرحت زای شعر را از باغستان تغزل و دارو بخش به خسته گان و راهنما به گمکرده راهان را بازتاب داده است.

ندارد کسی با تو ناگفته کار

ولیکن چو گفتی دلیلش بیار

سالهای پیش و به قول خودش( اوغایتها) را به خاطر بیاورید. می شود گفت؛ سی و اند سال پیش ازین که دریای  جوان با اندام لاغر و چهرۀ استخوانی اش به تلویزیونها ظاهر شد. دران وقت کمتر از جوانان آماتور بودند که هم  سن و سال او باشند و به اجرای آهنگهای ثقیلِ غزل و کلاسیک هندی بپردازند. اما این فرهاد دریا بود که با اجرای آهنگهای غزل و کلاسیک همهمه بر پا کرد.

دریا که با موجهای خروشانش به پیش میرود و از هر خم و پیچ راه باز میکند، دریای ما نیز استعداد، احساس و عاطفه اش را از بندِ هرگونه قیودات رهانید و آهنگهایِ در خور مردمش را به تجربه گرفت که نتیجه اش ایجاد گروه هنری باران شد و آن نیز درخشید و خوب هم درخشید وهمچنانکه در اجرای آهنگها به  شیوۀ غربی نیز از دست بالا برخوردار شد. 

تا اینجای سخن، من پرداختم، بیائید شما عزیزان را به مهمانی فریاد دریا میزبان شوم و از زبان خودش چیز هایی بشنویم:

دریای عزیز به هفته نامۀ “افق” خوش آمدید! آرزو دارم با خیر و خوشی به استرالیا تشریف بیاورید تا چشم دوستداران شما روشنی و گوشهای شان فرحت بیابد.

دریا: شادمانى و شادکامى بر شما ارزانى باد! خوشبختم بالاخره پس از ۱۵سال آزگار، بازهم با خوبان مقیم آسترالیا دیدار خواهم داشت. یقین دارم این دیدار، از خاطره دار ترین دیدار هاى عمر من خواهد بود، مى دانم.

ضیا: چی شد که خواستید هموطنان دور افتاده درین سوی اقیانوس آرام را از صدای زیبای تان بهره ور بسازید؟

دریا: تصور مى کنم اقیانوس هم باید از آرامش زیاد دلش گرفته باشد و تکانه بخواهد. همینطور نیست؟ گفتم باش بروم   بُرکه ى آرامش هایش را به نام خوبى ها و زیبایى ها برهم بزنم، ساحل نشینانش را زیارت کنم، دوستدارانم را ببینم، براى دلتنگى هاى شان بخوانم و براى طول عمر شان، با زبان عتیق موسیقى، دعا کنم! دلم براى شان برابر ۱۵ سال تنگ شده است؛ فقط همین!

ضیا: حالا روشن است که شما منحیث یک هنر مند از میهن گرامی ما تبارز کرده اید، با نظر داشت اینکه اکثر هموطنان ما ( موسیقی) را از زبان هنرمندان یا (به اصطلاح هنرمندان) و یا بهتر است بگوییم (آواز خوانان )، شنیده اند که موسیقی (غذای روح) است. میخواهم خواننده های عزیز ما از زبان شما بفهمند که این گونه توجیه به موسیقی،  “صفت” است یا “تعریف”؟

دریا: هیچ کدام! تا کنون کسان زیادى موسیقى را “تعریف” کرده اند، و تصادفن هیچ تعریفى نیز ره به دلم نکشوده است که شاید قصور از سواد کوتاه من باشد. رابطه ى من با موسیقى – نمى گویم منحصر به فرد – اما متفاوت است؛ مثل خودم است. من ترجیح مى دهم موسیقى را – این دریاى بى پهنا را – موج به موج و قطره به قطره، زندگى کنم تا اینکه مالیکول هاى آبش را در آزمایشگاه هاى جهان زیر مایکروسکوپ هاى هزینه بردار تکه و پاره کنم. براى من موسیقى مثل پیراهنى از کتان خالص است که اگر نباشد، زندگى و روزمره گى هاى انسان، لُچ مى شود، برهنه مى شود، آدم خُنُک مى خورد، و حتا در تابستان برف مى بارد! موسیقى به همان پیمانه که به عوالم روح خالص بستگى دارد، مثل یک قرص نان خاصه ى گرمِ تازه از تنور برآمده، زمینى و قابل لمس و قابل دید و قابل بو هم است! موسیقى گوشى را در انسان باز مى کند که آن گوش، تمام استعداد شنوایى انسان را از او دزدى مى کند و نمى گذارد وقتى موسیقى جارى باشد، آدم صداهاى دیگر کاینات را بشنود! موسیقى مثل یک هدفون Bose است که به اصطلاح cancellation noise دارد. صداهاى بیرون را لغو مى کند و نمى گذارد آدم جز خود آدم، صوت دیگرى را بشنود!

ضیا: در تمهید این نوشته بیان کردم که فرهاد دریا {هنر “موسیقی” را منحصراً به خاطر وسیلۀ معیشت و براورده ساختن ابتدایی ترین نیاز های مادی و معنوی در زنده گی هنری اش به کار نبسته) } . لطف کنید این ادعایم را با بیان خود تان واضح بسازید؟

دریا: من موسیقى را براى برآورده شدن هیچ “نیازمندى” به کار نمى گیرم. براى من موسیقى، خودِ “نیازمندى” و خودِ معیشت است! من موسیقى را نمى خوانم، بلکه این موسیقى است که مرا مى خواند، از گلوى من آواز مى شود و در نغمه هاى من جان مى گیرد. گذشته از این حرف ها، دوست دارم مساله ى خیلى مهمى را کوتاه توضیح بدهم. این مساله، امرار معاش با موسیقى است که در افغانستان تا نازل ترین سطح آن و به معنى نادرستِ بازرگانى و حتا استفاده ى سو تعریف شده و در طول دهه ها به یک بحث گمراه کننده مبدل شده است. چه عیبى دارد اگر کسى از آب و نان و مزد موسیقى زندگى کند؟ موسیقى نه کار خدایان، بلکه معجزه ى انسان است! موسیقى، نَمایه ى از عالى ترین و نیز ابتدایى ترین جلوه هاى جسم و روح کتابى را که “انسان” نام دارد، مى نویسد. موسیقى براى من “فراهنر” است و مثل هر پدیده ى زنده ى دیگر، همپاى عصر و زمان تغییر مى کند و از نو تعریف مى شود. حالا این تغییر آیا بد است و یا خوب، به صحبت هاى امروز ما “غرض” ندارد. موسیقى از زمان باربد تا بتهوون و از فصل استاد قاسم تا نسل احمدظاهر و همین طور تا چنگ ها و ترنگ هاى امروز، همیشه در تغییر بوده است. اگر دیروز ناگزیر در یک قدمى تنبور مى نشستید تا صداى آن را بشنوید، اما امروز اصلن ضرورت ندارید با خود هنرمند روى در روى بنشینید. شما مى توانید در داخل یک “خاشه” تلفن همراه خود، عظیم ترین گنجینه هاى موسیقى جهان را در اختیار داشته باشید. وقتى خستگى از تن بدر مى کنید، یا خیال مى پزید، اگر نان مى خورید و یا حمام مى کنید و زیر شاور ایستاده اید، اگر در حال موتر چلانى استید و یا با دوست، همسر و معشوقه ى خود در رستورانى نشسته اید، اگر غم هاى روزمره ى خود را گریه مى کنید و یا با خداى خود خلوت دارید، در همه ى این حالات به موسیقى گوش مى نهید و ممکن است همه را از تلفن همراه خود پخش کنید. به تکرار مى گویم، “موسیقى معجزه ى زمینى است!” و به همان نسبت نیز قابل لمس و قابل بو و قابل پیمایش است.

ضیا: کدام بخش از کار کرد های تان مورد توجۀ مقامات سازمان ملل قرار گرفت که شما را به حیث سفیر صلح انتخاب کرد؟

دریا: در مورد خودم، از زبان ایشان نمى توانم دلیل بیاورم، اما همین قدر مى دانم که سفراى حسن نیت سازمان ملل بر اساس کارکردهاى شخصیت هاى اثرگذار، محبوب، سرشناس و متعهد به ارزش هاى بلند انسانى انتخاب مى شوند. اگر ساده تر بگویم، سفراى حسن نیت سازمان ملل، کم تَر براى خود و بیش تر براى دیگران زندگى مى کنند، از لغزش در قالب هاى متعارف و نامتعارف سیاسى در امان اند، و به عنوان الگو براى چندین نسل، قابلیت آوردن تغییر در یک جامعه را دارند.

ضیا: جمهوری دموکراتیک هنر هیچ گونه مانعی را جلو هنر مند شدن اشخاص در اشکال گوناگون هنر قرار نداده. اما دلم به حال یک عده آواز خوانان جوان می سوزد که آنها با مساعد بودن امکانات وسیع لجوجانه به ستیژ ها بالا می شوند ، کنسرت میدهند و یا پارچه های موسیقی ویا البومهای تصویری شان را از طریق تلویزیونها به نمایش می گذارند، در حالیکه نه به رسالت هنر مند بودن وقعی می گذارند و نه ماهیت شعر، موسیقی و حتی تصاویر شان از کیفیت لازم برخوردار است. به نظر شما مشکل در کجاست و راه بیرون رفت کدام است؟

دریابه گپ شما، این “مشکل” عوامل زیادى دارد که شاید حجم و حوصله ى مصاحبه ى امروزین ما، زورش بدان نرسد. خواهم بگویم که این مشکل نه تنها گریبان اهل موسیقى را – نه فقط در افغانستان – گرفته، بلکه ما هر روز در وطن و جهان – در کنار بهترین فرزندان هنر و سیاست و علم و دانش و تقوا – شاهد ظهور سیاستمداران “مدارى”، هنرمندان بى هنر، طبیبان آدم کُش، ملاهاى بى خدا، عالمان بى علم … نیز بوده ایم. و تا جهان بوده، چنین بوده! من چیز نوى در آن نمى بینم. با این تفاوت که امروز تکنالوژى این ظهور را سهل تر، سریع تر و جهان شمول تر کرده است و آدم از تاثیر آن کم تر  مى تواند فرار کند. در بازار، در کُل دو گروه متفاوت به این هنر مى پردازند:  

– آنانى که هم خودشان و هم دیگران مى دانند چرا مى خوانند.

– و آنانى که نه خودشان و نه دیگران مى دانند چرا مى خوانند!

همین طور آثار موسیقى هم به دو دسته تقسیم مى شوند:

– آثار فرازمانى و ماندنى

– ایجادات روزمره و مصرفى

شاید تعجب کنید اگر به حیث فرهاد دریا بگویم که بشر در موسیقى نه تنها به آثار ماندنى، بلکه به آثار مصرفى و یک روزه و دوروزه نیز سخت نیاز دارد. به سرعت برق آسای زندگى نگاه کنید، فرصت هاى انسان را که اصلن کوتاه تر از یک نفس شده در نظر مجسم کنید، “پیشَکان” و دویدن هاى انسان را در روزمره اش تماشا کنید … آیا فکر مى کنید اگر بتهوون در چنین عصرى ظهور مى کرد، به اندازه ى یک رَپ خوان، مشهور و مطرح مى شد؟ اینکه خوب است و یا بد، در این صحبتک، کارى به این قضاوت نداریم. تکنالوژى، روزمره گى هاى انسان را از نو نوشته، و بخش کلانى از موسیقى جاى متفاوتى را در کنار پدیده ها و مشغله هاى دیگرى چون لباس، خوراک، کار، استراحت، سفر، ورزش … براى خود باز کرده است. انسان امروز، براى شنیدن موسیقى همان قدر وقت دارد که براى نوشیدن یک پیاله چاى یا کافى و یا بلعیدن یک سندویچ و یا یک خوراک کباب در جریان سوارى مترو یا موتر و یا سرویس هاى شهرى فرصت دارد. متاسفانه دیگر انسان براى آنچه که در “اوغایتا” زندگى نامیده مى شد، فرصت ندارد و باید بدود؛ فقط همین! سخن کوتاه تر اینکه، ما به عنوان نسل هاى که باید امروز زندگى کنیم، ناگزیریم بپذیریم که بدون موسیقى هاى مصرفى و یک روزه و دوروزه نمى توانیم نفس بکشیم.

مى ماند اما حساب بى هنرانى که به قول شما لجوجانه “شِق” کرده اند حتمن بخوانند و حتمن بشنوانند. راستش دل من اصلن به خود آن ها نمى سوزد، بلکه براى شنونده و مردم و در نهایت براى خودما مى سوزد که چگونه امپراطور تکنالوژى، در کنار خوبانِ باهنر، بى هنران ناخوب را به زور و یا به رضا بر ما تحمیل مى کند و ما دیگر نمى توانیم از زیر تاثیر آن بگریزیم. هرجا برویم، این ها حضور دارند و نفَس آدم را مى کَشند!

ضیا: درین کنسرت به علاقمندان آواز تان چه چیز جدید را به ارمغان می گذارید؟

دریا: شنونده ها و دوستداران یک هنرمند، توقع دارند در یک کنسرت، آهنگ هاى را از هنرمند محبوب خود بشنوند که قبلن شنیده اند، دوست دارند و از آن ها خاطره دارند. معمول نیست کسى در کنسرت، آهنگ کاملن نو و ناشنیده را براى اولین بار اجرا کند. هستند هنرمندانى که به صورت استثنائى هر از گاهى در کنسرت، یگان دوگان نو هم مى خوانند، اما شنونده ها به شنیدن آهنگ هاى نو در یک کنسرت علاقه نشان نمى دهند.

با وجود آن، لازم است عنصر تازگى و تفاوت در شیوه ى اجرا، آمادگى هاى روى صحنه، ترکیب گروه نوازندگان، نورپردازى و جلوه هاى دیگر که لازمه هاى یک کنسرت زنده است، مراعات شود. در غیر آن، تکرار در چنین حالات کسالت و دلسردى مى آورد و بار دیگر کم تر کسى شوق اشتراک در کنسرت هاى مشابه و تکرارى را در سر مى پروراند. کنسرت هاى ٢٠١۶ من با آخرین برنامه هایم در آسترالیا که ۱۵ سال از آن مى گذرد، خیلى تفاوت دارد. از ترکیب نوازنده هایم تا شیوه ى موسیقى من در کنسرت ها، عالمى از سرودهاى که در این پانزده سال فقط از طریق تلویزیون و رادیو و یا انترنت از من شنیده اند، از شیوه ى متفاوت اجراى خودم روى صحنه تا آمادگى هاى متفاوت و با کیفیت بلندى که برنامه گزاران کنسرت هایم در نظر گرفته اند، همه و همه بسته ى کاملن تازه و به اصطلاح “کاغذپیچ” را به شنونده هایم در آسترالیا و نیوزیلاند به ارمغان خواهد آورد. خاصه که چون براى اولین بار در شهر آکلند نیوزیلاند کنسرت خواهم داد، به حدى هیجان زده استم که نمى دانم این دیدار چه زمانى خواهد رسید. و راستى فراموش نکنم که قرار است در کنسرت سدنى، براى اولین بار سالگرد تولدم را یکجا با دوستدارانم بر روى ستیژ جشن بگیرم) از همین اکنون، شمار زیادى از اشتراک کنندگان کنسرت سدنى براى جشن تولدم آمادگى هاى شیرین و عجیب و غریبى گرفته اند و حتا خودم را نیز بى نهایت کنجکاو ساخته اند. بهتر است اشتراک کنید تا خودتان از نزدیک تماشا کنید! من اجازه ندارم به شما “نَقل” بدهم)

ضیا: از علاقمندان آواز تان و بخصوص از کسانی که در کنسرت شما حاضر می شوند، چه توقع دارید؟

دریا: خوب شد پرسیدید، زیرا مساله ى خیلى مهمى را مى خواستم با شما و این عزیزان در میان بگذارم. من و برنامه گزاران همراه با تیم کاریى من تصمیم گرفته ایم از عواید خالص و سهم خودمان مقدارى را به یک برنامه ى خیلى حیاتى براى آموزش و پرورش و معارف در ولایت بامیان، که کم تر از کمک ها و پروژه هاى عمرانى دولتى و جهانى بهره مى برد، اهدا کنیم. این برنامه، “کتاب و چراغ” نام دارد و فقط به کمک مالى شخصى خودم و تیم همراه من در تور ٢٠١۶ تمویل مى شود. در ضمن قرار است چند هموطن گرامى که مقیم این شهر ها استند، با من در کمپاین تبلیغات و آگهى دهى این برنامه ى بشرى و خیرخواهانه همکارى نزدیک کنند که به زودى به شما و عزیزان دیگر معرفى خواهند شد. به صراحت مى گویم که به هیچ صورت از اشتراک کنندگان کنسرت هایم چیزى به عنوان اعانه جمع آورى نمى کنم. فقط از آن ها انتظار دارم مثل هر کنسرت دیگرى در آن اشتراک کنند، از برنامه ها بهره و نصیب ببرند و کیف کنند؛ فقط همین. هر قدر تعداد اشتراک کنندگان دوستداران و عزیزان مقیم آسترالیا و نیوزیلاند در این کنسرت ها بیش تر و جمع و جوش چاق تر باشد، به همان پیمانه کمک مادى و معنوى ما به معارف بامیان بزرگ تر خواهد بود. به زودى جزییات بیش ترى را در این زمینه به نشر خواهیم رسانید.

ضیا: این حقیقت از پاسخ تان بر می تابد که بسیار آگاهانه و هدفمند این برنامه را زیر دست دارید. به این معنی؛  در قبال ایجادِ فضای شاد و نشاط آور، ضوابط لازمِ یک کنسرت عالی و چیز های دیگر را هم دران گنجانیده اید. اگر حدس من دُرُست باشد، لطفاً به آن روشنی بیاندازید؟

دریا: من در زندگى آدم هدفمندى بوده ام. راه اندازى کنسرت هاى دوره یى، براى من از چندین جهت ارزش دارد:

– جمعیت هاى پراکنده ى افغانى در سراسر جهان را با ابریشم هنر به هم گره زدن و آن ها را به ریشه هاى شان وصل کردن.

– خاطر دوستداران موسیقى و هنر خودم را خواستن؛

– زندگى را با خوشى و نشاط و لبخند آمیختن؛ 

– بالندگى را در موسیقى افغانستان تامین کردن؛ 

– … و بالاخره غمِ شکم بى هنر پیچ پیچ را خوردن؛ 

ضیا: گل گفتی و دُر سفتی دریای دوست داشتنی!  و سپاس از شما که دستر خوان هفته نامۀ “افق” را با صحبت های صادقانه و هنرمندانۀ تان رنگین ساختید و بی صبرانه به استقبال آمدن تان در سرزمین زیبای استرالیا می باشیم.

دریااین سفره ى با میمنت، مدام هموار و پر برکت و گرم بادا! تا دیدار در برنامه هاى سدنى و ملبورن و آکلند!

با محبت و ترانه

فرهاد

 

۲ پاسخ به “سلامی چو بوی آشنایی”

  1. admin گفت:

    دوست محترم جناب آقای ضیا ، ضمن عرض سلام تشکر از مصاحبه جالب تان با هنرمند جوان ، با استعداد و ورزیده کشور آقای فرهاد دریا . این مصاحبه اختصاصی تان با هفته نامه ء ” افق “ بود و پالیسی سایت ۲۴ ساعت این است که گزارشها و مصاحبه های اختصاصی دیگران را نشر نکرده و نمیکند. این مصاحبه را به احترام هنر مند مردمی ما فرهاد دریا و زحمتی که شما کشیده اید وارسال نموده اید به نشر رساندم . از هموطنان گرامی که دراسترالیا و نیوزلند هستند صمیمانه تقاضا میکنم که دراین کنسرت عالی اشتراک نمایند.چون آقای دریا وهمکارانش لطف نموده اند وبرای خوشی شما عزیزان به پشت کوه قاف یعنی آسترالیا می آیند. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر

  2. عزیزه عنایت گفت:

    از این هنرمند محبوب و خوش آواز هرچه بگویم کم است .
    سلامت باشید با مصاحبه عالی تان .
    تشکر از مدیر مسوول سایت ۲۴ ساعت که نشر کرده اند و بدسترس خواننده گان سایت زیبای ۲۴ ساعت قراردادند

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما