یک شعر عالی تصوفی از عصمت بخاری
تاریخ نشر شنبه ۱۸ جدی ۱۳۹۵ – هفتم جنوری ۲۰۱۷ – هالند
یک شعر عالی تصوفی
از عصمت بخاری
انتخاب از : محترم سید همایون شاه عالمی
سرخوش از کوی خرابات گذر کردم دوش
به طلبگاری ترسا بچه ی باده فروش
پیشم آمد به سر کوچه پری رخساری
کافری عشوه گری زلف چو زنّار به دوش
زود دیوانه و سرمست دویدم پیشش
به مقامی برسیدم که نه دل ماند و نه هوش
گفتم این کوی چه کوی است و ترا خانه کجاست
ای مه نو خم ابروی ترا حلقه بگوش
گفت تسبیح به خاک افگن و زنّار ببند
سنگ بر شیشۀ تقوا زن و پیمانه بنوش
بعد از آن پیش من آ تا به تو گویم رمزی
راه این است اگر برسخنم داری گوش
زود دیوانه و سرمست دویدم پیشش
به مقامی برسیدم که نه دل ماند و نه هوش
دیدم از دور گروهی همه دیوانه و مست
ازخم باده ی عشق آمده در جوش و خروش
بی دب و ساقی و مطرب همه در رقص و سماع
بی می و جام و صراحی همه در نوشانوش
چون سرِ رشتۀ ناموس بشد از دستم
خواستم تا سخنی پرسم از او گفت خموش
این نه کعبه ست که بی پا و سر آیی به طواف
وین نه مسجد که در او بی ادب آیی به خروش
این خرابات مغان است درآن رندان اند
از دم صبح ازل تا به قیامت مدهوش
گرترا هست درین شیوه سر یکرنگی
دین و دنیا به یکی جرعه چو عصمت بفروش
عصمت بخاری
روح عصمت بخاری شاد سروده اش زیباست . تشکر از انتخاب عالی برادر محترم آقای عالمی عزیز موفق باشید. مهدی بشیر
درود ها خدمت فرهنگی اصیل و برادر گران ارج جناب مهدی بشیر و یک جهان سپاس از نشر این سرودۀ عالی عصمت بخاری در سایت معتبر و پرمحتوای ۲۴ ساعت شما موفق و سرفراز و صحتمند باشید.