وطن
تاریخ نشر شنبه ۲۵ جدی ۱۳۹۵ – ۱۴ جنوری ۲۰۱۷ – هالند
مگر ما شخص فرزانه نداشتیم ؟
وطن
محترم محمد معروف نیکزاد
وطن چون کشتی بی باد بان شد
میان بحری خون از کشته گان شد.
نشد روزی که رنج از رنج نخیزد.
گلستان صحنه آتش فشان شد
.مگر ما شخص فرزانه نداشتیم.
که تقدیمش به چندتا ناکسان شد.
چو گوی جا فتاده روی میدان.
به پیش پای هر یک این و آن شد.
سیاست را نباشه رمز و سایه.
به آفتاب زمان هر جا عیان شد.
سیاست تا به غایت اوفت کرده.
زدست مردمان ی نا توان شد.
اتحاد تا به ببین گز هم گسسته.
غلامان ای به میدان قهرمان.
معارف صحنه ای پیکار وجنگ است.
زدست بی کسان و جاحلان شد.
معلم تعلیم و درس را رها کرد.
به تنظیم ی برفت و پشت نان شد .
قلم ها در نهان خانه دل هاست
کلایش بر همیش مهر بر زبان شد..
الف. و با. هم بخور تیر ملامت
عین و غین را نگاه کن خون چکان شد.
چه واژه که خورده نیش به پیکر.
خه و په را تماشا کن بر زبان شد
شاعران مدحیه گویند عجب ها
خرابی ها غرض با چهار قیران شد.
بحر سینه ای غبار غم هویداست .
باغبان هم نشین با مغلان شد.
بلبلان لونه ای جای جنگ اس
آواره در فضای دیگران شد.
رسانه نا رسا گشته است دریغا .
مدیر کار مند اش با دیگران شد
ستاره رونق شب های تار است.
ستاره طلوع فهشاره نشان شد.
مبتذل فلم های بی حیا ای.
بحر بازار فروان بر بزبان شد.
بگفت نیکزاد هر آنچه را بدل داشت.
مسافر نامه اش اکنون تمام شد .
محمد معروف نیکزاد
مگر ما شخص فرزانه نداشتیم ؟
تشکر از جناب محترم محمد معروف نیکزاد ، بجواب جنابعالی باید به عرض برسانم که ما هزاران انسان فرزانه داشتیم و داریم ولی یک تعداد بیسواد ها ، وطنفروش ها ، فاسد ها و جنایتکاران بازور و تقلب جای آنها را گرفتند و کشور ما ویران و مردم ما را بجان هم انداختند و برادران وحشی و جنایتکار خود را به دستور باداران خود برای حملات انتحاری و چور وچپاول وارد کشور نمودند و اشخاص فرزانه ما را آواره کشور های بیگانه نمودند. موفق باشید زیبا سروده اید . مهدی بشیر
تشکری و سپاس گذاری میکنم از خدمات پی هم جناب محمد مهدی بشیر که روی این صفحه زحمات را به خود گرفته با نگارش عالی شان رنگ و رونق بخشیده اند امروز ها ایشان نامخدا یگانه کسی است که اشعارهای دوستان را نقش و ثبت برنامه های معتبری میکنند باز هم ممنون مهدی عزیز رویت را میبوسم .