مسلکی و حرفه ای
تاریخ نشر چهار شنبه ۲۵ حوت ۱۳۹۵ – ۱۵ مارچ ۲۰۱۷ – هالند
مسلکی و حرفه ای
Professional
Professionalism
محترم سید همایون شاه ” عالمی”
خواننده محترم حتماً از عنوان فهمیده اید که سطوری راجع به کلمات فوق مینگارم و دلیلی که باعث این نگارش شده فقط فقدان و عدم همین مسلکی ها در ساحات متعدد و ابعاد مختلف میباشد.
قاموس دهخدا این واژه را چنین شرح داده است: مسلک ( مَ لَ ) جمع آن مسالک. منتهی الارب ، اقرب المورد. طریق . محل عبور و خط عبور. و اما کلمۀ فنّی به شَدِ (نون) نیز در زبان پارسی دری بجای همین واژه استعمال میگردد؛ مثلاً می گویند ( احمد یک معمار فنّی است ).
حرفه: برای کار و (حرفه ای) یا (حرفوی) برای کارشناس کاربرد دارد که امکانات حصول تخصص و کسب یک شغل را دربر می گیرد. هرچند از نگاه علمی حرفه ها مختص به آموزشهای اکادمیک در رشته های متعدد اند ولی من باورمندم که حرفه ای بودن میتواند در اثر مطالعات و تجارب فردی بمیان آید، بازهم مربوط به این است که در چه رشتۀ شخصی میخواهد مسلکی شود در انگلیسی کلمۀ پروفشنل به کسانی اطلاق میگردد که شخص دریک رشته کاملاً مسلط و به اصطلاح استاد باشد.
مسلکی کامل به فردی گفته میشود که تمام موارد یک مسلک را مطابق زمان فرا گرفته باشد . مسلکی بودن موارد پائین را احتوا مینماید:
- زمانیکه یک مسلک را فردی پیشه و راه اعاشه خود قرار میدهد.
- آموزش و فراغت از یک مکتب مسلکی و در پی آن:
- فراغت از دانشگاه و یا همان فاکولتۀ مسلک مورد نظر.
- آموزش یک مسلک از استادان یک حوزۀ کوچک مانند یک شهرک و یا قصبه.
- آموزش و اخذ تخصص به سطح یک ملت
- آموزش یک مسلک با تمام رمز ها و داشتن استعداد و توانایی تدریس رموز به دیگران.
- اخذ جواز رسمی یک مسلک از دوایر رسمی مربوطه.
- اخذ جواز قانونی از مراکز قضا جهت کاربرد مسلک و خدمات رسمی مسلکی.
درکشور های عقب افتاده به اکثرمسلک ها بدون جواز و بدون فهم قانونی می پردازند؛ مثلاً: در سالهای آرمش در کشور فقط داکتران و فارمسیست های میتوانستند این مسلک ها را پیش ببرند که جواز رسمی و لایسنس دولتی و شهادتنامۀ اکمال این رشته ها را در دست داشتند. اما متأ سفانه تا یک مدت طویل این اصول و مقررات به نسبت عدم کنترول و نداشتن حکومتداری سالم بهم خورد.
درین جا یک ضرب المثل پشتو را ارایه میدارم ( ترکانی د بیزو کار نه ده ) اما با کمال تأسف در جامعه ما هرکس هرچه دلش خواست انجام میدهد، یعنی سربه خود داکتر و برقی و میخانیک و دوا ساز و آهنگساز و رسام و آواز خوان و ژورنالیست و نطاق و برنامه ساز و مانند من نویسنده نیز میشود.
خوب اگر شرایط طوری بیاید که مسلکی ها کم شوند و مجبور از غیر مسلکی ها برای پیش برد یک جامعه استفاده گردد ناگزیر باید بپزیریم که یک امر جبری و ازروی ضرورت و اقتضای شرایط زمانی است.
اما درین صورت شخصی که مسلکی نیست اما یک مسلک را میخواهد پیشه خود قرار بدهد، درین صورت مسئولیتهای را باید متقبل گردد؛ مثلاً: شخصی که مسلکی نیست میخواهد دوا بفروشد و درآن قریه داکتر و فارمسیست مسلکی وجود ندارد، و همین فرد نیز برای مردم قریه غنیمت است که از شهر دوا می آورد و درد بعضی ها درمان میشود، اما این فرد غیر مسلکی ، ازینکه مورد اعتماد مردم قرار گرفته باید مسئولیتهای را بپذیرد؛ مثلاً: ادویه را که میآورد درآن دقت کند که تاریخ آن نگذشته باشد، هر دوای را که خریداری می کند به دقت تمام آنرا مورد مطالعه قرار داده و جوانب تاوان و ضرر آن را نیز بفهمد و برای مشتری شرح کند، همچنان در ترکیبات ادویه دقت نماید یعنی خلاصه مسئولیت پذیر باشد.
در گذشته ها تمام مسلکی ها کاسبین و محررین درس شانرا از استادان مجرب گرفته و تجارب خویشتن را برآن افزوده و برای جامعه خدمت می کردند. در اکثر حرفه ها آموزش عملی نتیجه بهتر دارد، ولی آموزش نظری و عملی مکمل یک رشته و مسلک میگردد.
زمانی که فردی مسلکی نیست و با وجود آن نمی خواهد اقدامی برای مسلکی شدن نماید درحالیکه یک مسلک را میخواهد پیش ببرد نتایجی خوبی نه برای خودش دارد و نه برای مقتضیان آن مسلک چنانچه:
اگر تعداد آوازخوانان امروزی را به سنجش بگیریم از حساب آن بر نمی آییم، اما اگر تعدادی را بسنجیم که بعد از انتخاب این حرفه چقدر زحمت کشیده و پشت کار داشته و به آموزش پرداخته اند، جز تعداد قلیل نمی یابیم ، باوجود اینکه میدانیم شعر و موسیقی و آرت و هنرهای زیبا در اول فقط استعداد فطری میخواهد، اما بازهم اگر در پهلوی استعداد فطری از نگاه مسلک نیز یک خواننده توجه نموده و از مجربین نظر بخواهد و بیاموزد حتماً موفقتر و محبوب تر می گردد.
روزی به یکی از دوستانم که در زبان انگلیسی ماستری دارد و یک شخص بسیار مستعد است گفتم میخواهم کتابی بنویسم، برایم گفت: باید صادقانه عرض کنم که شخص مستعدی هستی اما نوشتن کتاب شرایط و خصوصیاتی دارد که من برایت آنرا تحقیق نموده و ارسال میدارم، چندی بعد یک مقالۀ ۲۲ صفحه ای را ارسال کرد برایتان کمی ازآن را یاد آور می شوم: ( چرا فکر میکنی که کتاب ترا کسی بخواند؟ تهداب داستان این کتاب چیست؟ برای خواننده این کتاب چه پیام و چند پیامی دارد؟ درباب داستان این کتاب شما آیا دیگران نیز نوشته اند؟ اگر چنین است چه چیزها کتاب شما را متمایز تر از کتاب دیگران میسازد؟ ) همچنان از نگاه مسلک نویسندگی چندین عنوان و فصولی را نگاشته بود که چه موضوعاتی درنخست ذکر گردد و چه موضوعاتی خواننده را غافل گیر می سازد، چه موضوعاتی خواننده را بحیرت، خوشی ، انده و عصبانیت دچار میسازد و چگونه در نوشتن یک ناول باید ترسیم حالات و موقعیتهای جغرافیایی و ذکر رنگها و آفتاب و روز و شب و مهتاب و آمدن برف ….
درین اواخر تعداد برنامه سازان و گرداننده گان در تلویزون های شخصی بسیار زیاد شده است، به ویژه در ایالات متحده امریکا، درضمن از نگاه کیفیت متأسفانه اکثر این برنامه ها میان تهی و بعضاً بیمورد است، باوجود اینکه باید ازین برنامه سازان سپاسگزاری کنیم زیرا اکثرشان وقت گرانبهای خود را میخواهند در خدمت هموطنان قرار بدهند؛ اما باید تذکر بدهم زمانیکه فردی در پشت شیشۀ تلوزیون های به سطح جهانی قرار می گیرد باید بسیار مسلکی و مستعد و با تحمل و شکسته نفس و مؤدب و خوش برخورد و خوش آواز بوده و ادبیات زبان عام امروزه وطنش را بدرستی بداند.
قبلاً متذکرشدم که به علت کمبود افراد مسلکی افراد غیر مسلکی آرزوی پیش برد بعضی از حرفه ها را دارند، و من انتقاد نیز نکردم که چرا این کار را می کنند؟ درست اما متذکر شدم که حالا باید احساس مسئولیت نموده و خویشتن را برای مسلکی شدن آماده بسازند.
در قدیم ها که فقط رادیو کابل و متعاقباً رادیو افغانستان بود و بعد ها رادیو تلویزیون ملی جای آن را گرفت، تمام منسوبین این اداره در عموم مسلکی بودند، نطاقان و ژورنالستان و آهنگسازان و همکاران تخنیکی و ممثلین درامه ها کمپوزیتران و آرمونیزی کنندگان و نوازندگان و مفتشین آواز وتلفظ درست شعر در آهنگ ها، دکلمه کنندگان و کسانی که دوبله و یا ترجمۀ فلم ها را به عهده داشتند خلاصه تقریباً همگی درواقع مسلکی بودند ازین سبب برنامه های آن زمان تا به امروز زنده و پا برجا است. آوازخوانان تازه وارد رادیو و تلویزون به دقت ارزیابی و تفتیش می شد و به اصطلاح حصول اطمینان میگردید که آواز خوب دارد و به سّر و لی میخواند و شعر را درست تلفظ می کند. و انانسران و نطاقان و ممثلین نیز همین مرحله را عبور می کردند. آنها باوجود تسلط درکار بسیار حلیم و شکسته نفس بودند، هیچگاه غیبت یکدیگر را در محضر عام نمیکردند و اگر بعضی از شور اندازان کنجکاوی نیز می کردند آنها راز هایشان را پنهان نگهداشته و چیزی نمی گفتند. یک دیگر را در غیاب تعریف و توصیف میکردند چون میدانستند بد نامی یک هنرمند موقف تمام هنرمندان را پائین می آورد. هنرمندان جوان هنرمندان سالخورده و پخته سن را مورد احترام قرار میدادند و استادان و بزرگان نسبت به هنرمندان جوان شفقت و مهربانی داشتند.
به همین ترتیب هنرمندان تیاتر و نطاقان و همگی احترام متقابل را حفظ می کردند. حوصله و پشت کار داشتند مرام و مقصد شان راضی نگهداشتن تماشاچیان و شنوندگان تلویزیون و رادیو بود. برنامه ها مشخص بود و بی نظمی دیده نمی شد، اگربرنامۀ شعر و ادبیات بود فقط سخنان روی همین محور می چرخید، اگر پروگرام خانواده ( کورنی ژوند) فقط مسایل خانوادگی مطرح میگردید و به همین ترتیب. در تلویزون های غیر مسلکی می بینیم که تمام شنوندگان و بینندگان حق دارند زنگ بزنند و صحبت کنند و بعضی ها که بسیار تشنۀ شنیدن آواز خود از تلویزون هستند و اصلاً هیچ چیزی هم برای گفتن ندارند فقط زنگ می زنند و چیز های میان تهی می گویند، و بعضی ها که به برنامه ساز بیچاره دشنام میدهد و تلفون را قطع میکند. و بعضی ها در پروگرام خانواده مسایل سیاسی را مطرح میسازد و برنامه ساز هم داخل سیاست میگردد ، فراموش میکند که برنامه اش مربوط مسایل خانواده است.
گفت و شنید تلویزیونی Talk Show
یک برنامۀ تلویزیونی و یا رادیویی که توسط یک و یا چند مجری با یک یا چند مهمان اجراء میگردد آنرا ( تاک شوTalk Show-) و یا برنامۀ گفت و شنود می نامند، در چنین برنامه ها پیرامون موضوع خاصی به گفت و شنود می پردازند؛ مهمانان دعوت شده عموماً دارای تجربیات و تخصص های در مورد موضوع مطلوب میباشند که نظریات و تجربیات و پیشنهادات شانرا در همان خصوص ارایه میدارند.
گفت و شنود رایویی و تلویزیونی از زمانیکه این رسانه ها نشرات شانرا آغاز نموده اند شروع بکار نموده است، برای اولین بار ( جوفرانکلین) امریکایی میزبان چنین برنامۀ بوده این برنامه در سال ۱۹۴۹ م شروع شده است.
NBC برنامۀ بنام the tonight show دارد که دراز مدت ترین برنامۀ تلویزونی (تاک شو) در تاریخ بوده از ۱۹۵۴ آغاز یافته و تا حال ادامه دارد.
برنامه های تلویزیون های غیر مسلکی برای افغانها!
قسمیکه در بالا تذکریافت درین اواخر تعداد تلویزون ها و برنامه سازان تلویزیونی ماشالله بسیار زیاد شده و در هر کنار دنیا بخصوص ایالات متحده امریکا تلویزیونهای متعددی نشرات ۲۴ ساعت دارند، و درضمن به تلفون های بینندگان و شنوندگان نیز پاسخ میدهند و بعضی از برنامه سازان ماشالله همه کاره اند ، ادیب و شاعر و داکتر و سیاست دان و حقوق دان و نطاق و ژورنالیست و خبرنگار و امثال این ها. هرچند این کسب چندان عاید و درآمدی ندارد بلکه خانه شان آباد که بطور تقریباً رایگان برنامه های را برای مردم تقدیم میدارند، اما ایکاش میشد یک کمی معلومات راجع به این مسلک بطور خصوصی بدست آورده و آنرا برای ترویج فرهنگ مناسب پیشکش بینندگان میکردند.
اما در بسیاری از موارد این برنامه سازان عوض رقابت سالم به تمسخر و استهزاء یکدیگر خویش می پردازند، یک هفته یکی دیگری را بد می گوید و هفتۀ بعد آن دیگر به جواب وی می پردازد و ما نیز ریموت تلویزیون را می چرخانیم تا باشد اگر کدام برنامۀ سالم تفریحی و یا فرهنگی و آموزنده بیابیم و پای تلویزیون نشسته و تماشا کنیم و اما نیست که نیست.
دربالا تذکر دادیم که برنامه ساز از متخصصین و حرفه ای های مبحث دعوت نموده و روی خصوصیات بحث مورد نمایش صحبت مینمایند، اما ماشالله برنامه سازان ما همگی خود متخصص اند آفرین شان.
بعضی از برنامه سازان ازپشت شیشۀ تلویزیون چنان به نظر می آیند که معلم صنف اول به شاگردانش که ما بینندگان بدبخت باشیم تدریس الفبا می نماید. و بخصوص برنامه سازان مذهبی که نه عالم اند و نه مفتی و نه امام و مولوی و نه هیچ.
نه قاضی ام نه مدرس نه محتسب نه فقهی
مرا چه کار که منع شراب خواره کنم
زمانیکه یک برنامه ساز از یک ساعت ۲۰ دقیقه آنرا صرف بدگویی یک برنامه ساز دیگر نماید ما دیگر از وی و برنامه وی چه می آموزیم؟ آیا درگذشته ها دیده بودید که یک نطاق نطاق دیگر را و یا یک خواننده خوانند دیگر را و یا یک آهنگ ساز آهنگساز دیگر را در حضور عام مسخره نموده و بدگویی و استهزا نماید؟ حتی اگر بین خود شان هرچه بود ولی در محضرعام هرگز دهن را به بدگویی باز نمیکردند زیرا که مسلکی بودند. ابیاتی از مولانای بلخ:
روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی
پس بایزیدش گفت چه پیشه گزیدی ای دغا
گفتا که من خربنده ام پس بایزیدش گفت رو
یارب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا
در جای راجع به یک کاسب خوب چنین نگاشته شده بود و من اقتباس کردم:
{ کاسب حرفهای میداند بزرگترین سرمایه او اخلاق و رفتار اوست لذا با تمام مراجعین با روی خوش برخورد میکند. کاسب حرفهای بد اخلاق نمیشود. او با مشتریان خویش صادق است. بزرگی در بازاری میگفت آخر کلک صداقت است و معنا و مفهوم کلام ایشان این بود که هیچ ابزار و روشی برندهتر از صداقت نیست .
کاسب اهل اندیشه است به این میاندیشد که چه محصولی وارد مغازه کند؟ با چه شرکتهایی کار کند؟ و شیوه تبلیغات و عملیات چگونه باشد؟ او به این میاندیشد که در انتخاب شاگرد مغازه به چه نکاتی باید توجه شود؟ و خلاصه اینکه کاسب اهل اندیشه و تعقل است .
کاسب امین مردم است او راز دار مشتریان است. اطلاعات کاسب از اهل محل زیاد است اما او میداند که چگونه باید رفتار کند، کاسب طرف مشورت مردم است و وقتی مورد سؤال قرار گیرد صادقانه جواب میدهد، از آدرسی که از او میپرسند تا نظر در مورد جوانی که به خواستگاری رفته است .}
پس اگر برنامه سازی همیشه مشغول بدگویی باشد یعنی درحالت دفاع از خود باشد چرا فکر میکند هنوز هم مردم برنامۀ او را دوست دارند ؟ شاید هم مضمونی برای مردم شده باشد و از خویشتن بی خبر است. بازهم همان شعر رحمن بابا:
که زه ووایم چه زه یم او ته ووایی چه زه یم نه به ته یی، نه به زه یم
او که زه ووایم چه ته یی او ته ووایی چه ته یی هم به ته یی، هم به زه یم
و این هم ابیاتی از مولانای بلخ:
مرا گوید یکی مشفق بدت گویند بدگویان
نکوگو را و بدگو را نمیدانم نمیدانم
زمین چون زن فلک چو شو خورد فرزند چون گربه
من این زن را و این شو را نمیدانم نمیدانم
از سعدی شیرین سخن:
مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن
که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست
اگر عداوت و جنگ است در میان عرب
میان لیلی و مجنون محبت است و صفاست
هزار دشمنی افتد به قول بدگویان
میان عاشق و معشوق دوستی برجاست
یک رباعی از حضرت مولانا:
با دل گفتم ز دیگران بیش مباش
رو مرهم ریش باش و با نیش مباش
خواهی که ز هیچ کس به تو بد نرسد
بدگوی و بدآموز و بد اندیش مباش
با غزل زیبای از حافظ شیرازی خلاصه کلام مینمایم
جامۀ کس سه و دلق خود ارزق نکنیم
ما نگوئیم بد و میل به ناحق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد نصلحت آنست که مطلق نکنیم
رقم مغلطه در دفتر دانش نزنیم
سرحق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعۀ رندان نه به حرمت نوشید
التفاتش به می صاف مروق نکنیم
خوش برانیم جهان بر نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم
آسمان کشتی ِ ارباب هنر می شکند
تکیه آن به که براین بحر معلق نکنیم
گربدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ از خصم خطا گفت نگیریم بر او
وربه حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
امیدوارم نگارش این ناچیز را خوانده و بعضی ها در اصلاح خویشتن بپردازند که ما همه بندگان ضعیف و نیازمند اصلاحات و فراگیری تجارب در زندگی هستیم
سید همایون شاه ” عالمی”
پانزدهم مارچ دوهزارو هفدهم میلادی
افغانستان
درود به عالمی عزیز ، تشکر از مقاله جالب تان. بدبختانه در کشور ما کار به اهل کار سپرده نشده و هیچ مرجعی هم نیست که کنترول کند و مانع انسان های فاقد مسلک شود مثلا هرکس قلم بدست گرفت هم نویسنده و ژور نالیست است و هم کارتونیست و شاعر است . همینطور در چوکی های وزارت ها هم ببیند ، وزیر تجارت از تجارت نمیداند ، وزرای دفا ع و داخله ، برق و آب ، تحصیلات عالی و غیره در مسلک خود وارد نیستند. بلاخره تمام ورزا و حتی ع وغ در باره وطایف خود چیزی نمیداند چون قدرت را به زور ؛ تقلب و توسط بادار های خود بدست آوردند . خداوند مغفرت کند گدشته گان را که کار را به اهلش می سپردند. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر
سپاس و درود برادر نهایت ارجمند و فرهنگی با اصالت کشور جناب مهدی بشیر، سپاسگزارم از نشر این مقاله ، برایتان موفقیت و سعادت آرزو دارم شاد و شاداب باشید.