مثنوی رای دابشلیم(کلیله و دمنه)
تاریخ نشر جمعه ۲۹ ثور ۱۳۹۶ – ۱۹ می ۲۰۱۷ – هالند
مثنوی رای دابشلیم ( کلیله و دمنه )
نتبجه زحمات هشت ساله محترم عبدالودود فضلی
دوستان محترم ضمن عرض سلام وادب به اطلاع تان میرسانم که چندی قبل جناب محترم آقای عبدلودود فضلی شاعر گرامی لطف کردند این کتاب ارزشمند را از طریق پست به اینجانب و کتابخانه کوچک سایت ۲۴ ساعت اهدا نمودند که با اظهار سپاس از ایشان به معرفی مختصر این کتاب جالب که با قطع و صحافت زیبا در یک هزار نسخه و ۵۹۴ صفحه اقبال نشر یافته میپردازم واز ایشان معذرت میخواهم که نظر به مشکلات کاری و صحی نتوانستم بوقتش از آن یاد آوری نمایم
مثنوی رای دابشلیم :
این کتاب در چهارده باب که شامل محتصر سوانح جناب فضلی و پیشگفتار بقلم محترم فضلی و همچنان آقایان شاه محمود فرهود و پروفیسور داکتر عزیزالرحمن حکمی در باره این کتاب نظریاتی نوشته اند و آنرا به معرفی گرفته اند.
این کتاب شامل آغاز داستان رای دابشلم و بید پای برهمن ، در بیان چهارده وصیتنامه و ۸۸ حکایت بوده و در اخیر لغت نامه آن بنشر رسیده است .
باید گفت گه جناب فضلی زحمت زیادی کشیدند واین حکایات جالب را طی هشت سال به نظم در آوردند و بندۀ حقیر این چند فرد را از این داستانها انتخاب نمودم و پیشکش شما عزیزان مینمایم پس اولین انتخاب را مطالعه کنید :
آغاز داستان رای دابشلیم و بید پای برهمن صفحه ۳۱
از قدیم است این حکایت در میان
همچو مهری کو نمیگردد نهان
مستمع از طوطیان نامش شنید
بلبلان از عطر مهرش می تپید
طوریکه جناب فضلی در پیشگفتار خود در صفحه ۱۵ این کتاب نوشته اند:
سی سال قبل این کتاب بینظیر را مطالعه کرده بودم و برایم بسیار جالب بود و در آرزوی این بودم که چی وقت این گنجینه را به نظم در بیاورم . بعضی اوقات انسانها چیزی که آرزو دارند زود تر به آن میرسند ، بعضی دیر تر و بعضی هم به آرزو نارسیده ترک دنیای فانی میگردند.
خوشبختانه بعد از سی سال آرزوی که داشتم تحقق پیدا کرد و موفق شدم تا این در نایاب را به نظم در بیاورم.
در واقع کلیله و دمنه تألیفی است مبتنی بر چند اثر هندی که حکمای هند آنرا به طورخاص ساخته اند. برهمنان هند اوضاع جامعه ی خویش را به طرز و طریقه ی خویش تحریر نموده، پند و حکمت و لهو و بذل را بهم امتزاج داده و صورت سخن را جهت میل همه طبیعت ها بنا بر افسانه از زبان وحوش و بهائم و طیور حکایات و روایات تقریر نموده اند. و فواید حکمت را نیز شامل ساخته، تا دانا برای استفاده مطالعه نماید و نادان برای طنز و افسانه بخواند، که درس آن برای معلم و حفظ آن برای متعلم سهل باشد.
( هر نکته از او شگفته باغی
افروخته تر زشب چراغی )
( لفظش چو طراوت جوانی
معنیش چو آب زندگانی )
و آن کتاب را حکیمِ روشن رای (برهمن بیدپای) بنام رای جهان آرای (دابشلیم هندی) که مالک اکثر سرزمین های هندوستان بود به زبان سانسکرت تصنیف نمود و موصوف تهداب سخن را بر اساس مواعظی بنا نهاد تا پادشاهان را در سیاست ، عدالت و بسط بساط عدل و ترتیب و تقویت اولیای دولت و دفع مشکلات مملکت به کار آید.
دابشلم به حیث فرمانروای عصر خویش این کتاب را قبله مقاصد و مطالب خود ساخت و به مطالعه آن پیوسته حل معضلات مینمود.
انوشیروان ساسانی که یکی از سلاطین بزرگ قرن ششم میلادیست و در جمع سلاطین مشهور به عدل و انصاف بود، چنانچه او را انوشیروان عادل می نامیدند.
این پادشاه زیرک به آن کتاب تمایل پیدا کرد . برزویه که دانشمند و طبیب مقدم دربار بود و بکمال فضل و جمال وادب آراستگی داشت جهت بدست آوردن آن کتاب به هندوستان فرستاده شد . برزویۀ طبیب همرای هیآت با پول و شوکت به هندوستان رسید. مدت زیادی در هندوستان باقی ماند ، تا اینکه با دانش و تدبیر خویش از روی نسخه ی اصلی پنجه تنترا (کرتکا دمنکا) با پنهانکاری ویژه رو نویسی کرد.تا اینکه بعد از اقامت طولانی دوباره به دربار ساسانی برگشت. وی این اثر باستانی را از زبان هندی به پهلوی (فارسی میانه) که زبان سلاطین و درباریان ساسانیان بود، ترجمه نموده و با این کار شگفت انگیز خود این حکایات تمثیلی را به آینده گان سپرد.در دوره عباسیان شخصی بنام (ابولحسن عبدالله بن مقفع) که از فضلای آنوقتِ خطۀ خراسان بود، آنرا از زبان پهلوی بزبان عربی ترجمه کرد.
بار دیگر در زمان سامانیان نصر بن احمد سامانی پادشاه فرهنگ دوست یکی از فضلای خود را امر داد تا کلیلک و دمنک را از زبان عربی به زبان فارسی دری ترجمه کند، به دستور نصر سامانی، رودکی شاعر آن زمان آنرا به رشته ی نظم در آورد که از منظومۀ آن متاسفانه بجز چند بیت، چیزی باقی نمانده. بعداً در قرن دوازدهم میلادی بهرام شاه بن سلطان مسعود غزنوی توسط یکی از فضلایش بنام نصرالله بن محمد ملقب به منشی که متولد غزنی بوده از نسخۀ بن مقفع از تازی به فارسی ترجمه شده است.
قابل ذکر میدانم که کلیله و دمنه ی منشی نصرالله علاوه از آنکه یک ترجمۀ آزاد است چیز های را نیز از خود در کتاب افزوده است که بنام کلیله دمنه بهرام شاهی مسمی میباشد.
بعداً در قرن دهم هجری ملاحسین بن علی الواعظ کاشفی از روی کلیله و دمنه ی بهرام شاهی تصنیف جدید نمود که کلمات مشکله ی آنرا سهل تر و روانتر ساخت و نام آنرا انوارسهیلی گذاشت. که من این مثنوی از روی همین تالیف ملا حسین واعظ کاشفی نوشته ام و نام آنرا مثنوی را ی دابشلم که سلطان همان زمان بود گذاشتم .
کلیله و دمنه تا هنوز به زبانهای مختلف دنیا ترجمه گردیده است .از جمله عربی ، یونانی ، ترکی ، اسپانوی ، روسی ، آلمانی ، فرانسوی ، انگلیسی . گرچه در مورد ابواب کلیله ودمنه نظریات مختلف است و بعضی پانزده گفته اند. ولی واعظ کاشفی مینویسد که دارای شانزده باب بوده و میگوید که دوباب اول آن زیاده در آن زیاده است و باقی چهارده باب را به رشته تحریر در آورده است.
بنده چند فرد از داستان های این کتاب زیبا را انتخاب نموده و پیشکش کتابدوستان عزیز مینمایم :
از جمع چهارده وصیت نامه صفحه ۳۹
وصیت سیزده بگویم همچنان
از گزند غدر باشی در امان
چون اگر خائن بُوَد مقرون شاه
صورتش روشن دلش تا و سیاه
یک طرف دشمن ز احوالت خبر
جانبی صد بیگناهی در خطر
حکایت دو کبوتر صفحه۵۰
چون بصورت بینی ومعنا نگر
قطره می آید مگر دریا نگر
پیاده ی شطرنج خورد است وحقیر
رنج بیند در سفر گردد وزیر
حکایت گربه حریص صفحه ۵۴
نی بزرگی را سبب مغز تهیست
تکیه بر جای بزرگان ابلهیست
حکایت موش و گندم صفحه ۸۱
دو شغالی هم بُدندی در کنار
خیلی مکار و ذکی و هوشیار
آن یکی نامش کلیله و آن دیگر
دمنه گفتندی که بودند حیله گر
شهرتِ ذهن و ذکاوت داشتند
عقل و هوشی در اسارت داشتند
حکایت دو رفیق صفحه ۹۱
گر چه سوزن شد ضعیف و ناتوان
نیزه ها در کارِ سوزن ناتوان
سوزن آرَد پاره ها با همدگر
نیزه میسازد جدا از همدگر
حکایت دو رفیق صفحه ۹۳
آدمی را هست منصب از هنر
نی به اجداد و به اعمال پدر
شاه نبیند از خود و بیگانه را
بل ببیند عاقل و فرزانه را
منصب دانا به نادان چون رسید
ملت و دولت به نابودی کشید
هرکجا ضایع شود اهل هنر
اختیار افتد بدستِ بی هنر
حکایت شاه دادگر صفحه ۱۱۱
قصه کوته عدل او جایی رسید
بره از پستان شیر شیر می مکید
در یک کاسه نان خوردندی ثقه
شیر و گوسفند و سگ و مار و بقه
حکایت باز و مرغ خانگی صفحه ۱۳۸
شد برون از کسوتِ شان صد گناه
دولت و شاه و ملت گشتند تباه
حکایت نصیحت سنگ و بقه صفحه ۲۴۳
منبع عز و شرف باشد کمال
نی به پول و ثروت و مال و منال
حکایت زهد پشک و کبک و قمری صفحه ۲۷۸
گوهران جز فیض بین الناس نیست
لیک هر سنگ و کلوخ الماس نیست
حکایت زاهد و راسو صفحه ۳۴۵
کدخدای خانه زن باشد یقین
زینتِ مردان و هم حارس ز دِین
مرد هرگز چهره ی دولت ندید
مر به روی زن شود رویش سپید
زن چراغِ خانمان و زندَگیست
در تجرُد زندگی شرمندَگیست
حکایت پارسا و شهد و روغن ۳۵۰
در مگر غافل مگرد و در اگر
کاشکی آید از این جفتش ثمر
چون اگر را با مگر کردی نکاح
بچه ای زاید به نامِ افتضاح
حکایت بیوفایی زن دهقان صفحه ۳۶۷
کجروان را گل دهد خروار ها
راستان را زخم و رنجِ خار ها
با مگسها میدهد قند و شکر
با عقابان استخوانِ گاو و خر
حکایت زاهد و گرگ صفحه ۴۰۹
آن بوَد ویرانه تر شهرِ زمین
کاندر آنجا نیست شهردارِ امین
باب نهم در فضیلت عفو صفحه ۴۱۴
قولِ حق باشد به اهلُ الکاظِمِین
عفو باشد در غضب چون انگبین
تا توانی باش احسان آفرین
چونکه وَاللهُ یُحِبُ المُحسِنین
حکایت دیدار شاه با حکیم صفحه ۴۹۹
محرمِ اسرار ها هر گوش نیست
هر ضمیرِ گنده پرده پوش نیست
حکایت سرگذشت پیر مرد حاضر صفحه ۵۴۶
زاین جمالِ پیره زالِ هفت رنگ
خوب دیدم رنگِ بیرنگی به رنگ
صد هزاران عاشقانش را بباد
داده و کرده به خاکش نا مراد
هست معشوقِ غدار و بی وفا
با مکاری عاشقان کرده فنا
در اخیر ضمن موفقیت های بیشتر جناب فضلی عزیز ، از خواننده گان گرامی سایت ۲۴ ساعت و دوستان محترم فیسبوکهای آن میخواهم که حتما این کتاب جالب را بدست آورده مطالعه نمایند.
با عرض حرمت
محمد مهدی بشیر
ضمن موفقیت های بیشتر جناب فضلی عزیز ، از خواننده گان گرامی سایت ۲۴ ساعت و دوستان محترم فیسبوکهای آن میخواهم که حتما این کتاب جالب را بدست آورده مطالعه نمایند.
با عرض حرمت
محمد مهدی بشیر
یک جهان ممنون تان جناب استاد بزرگوار .شما همیشه محبت داشته آید.