خزان بی بهاری سایه افگند
تاریخ نشر جمعه ۲۲ جدی ۱۳۹۶ – ۱۲جنوری ۲۰۱۸– هالند
خزان بی بهاری سایه افگند
محترم محمد معروف نیکزاد
چه باید کرد ، تدبیر کوهستان
نشاط شاد مانی رخت بربست
به ظلمت مانه تغییرکوهستان
پرستو های به زنجیر کوهستان
مهاجر های ، ز غم سیرکوهستان
بسا افسرده حالان جگر ،خون
جدا مانده ز اکسیر کوهستان
جگر صد پاره های خانه ویران
چنین بودست تقدیر کوهستان
بهر جاده روان با محنت درد
جوان وعاقل و پیر کوهستان
الهی لطف خود بر ما نگه دار
بفال نیک و تعبیر کوهستان
دیارم کشتیی بر دست توفان
کجا جویم معابیر کوهستان
خزان بی بهاری سایه افگند
چه باید کرد ، تدبیر کوهستان
نشاط شاد مانی رخت بربست
به ظلمت مانه تغییرکوهستان
گذر از شهر بر شهر نصیب شد
ندید این دیده ، نظیر کوهستان
زمان نا ساز گاری ها روا داشت
بوز ای ، باد شبگیر کوهستان
ز باز سازی ، فراوان وعده دادند
نشد هیچ یک بتوفیر کوهستان
چو نقش روی آب بودآنچه گفتند
مثال اش جاده قیر کوهستان
جدا افتاده چون فرزندی اندر
بجا است مشکل دیر کوهستان
بوصف آب سراب را نقشه کردند
چگونه بوده تقصیر کوهستان
نوای نیست دیگر در نو بهارش
فراموش گشته صفیر کوهستان
کریما مکنت و جود ات عطا کن
تو هستی زان مخیر کوهستان
چو زلف دلبران پر پیچ و خم باد
طنین انداز ی بشیر کوهستان
ز مژگان اشک من عزم سفر کرد
زیادی وصف و تکثیر کوهستان
عروس چشم نیکزاد، شاه تیغش
دامن کوه های چشم گیر کوهستان
نیکزاد
میمنه ۱۹/۱۰/۱۳۹۶
سلام بر نیک بینان پاک سرشت ندای فتاده برگ به سایه ساری درخت برومند شما
گوشه های از طبعیت کوهستان فاریاب را عنوان نمودم تصاویری که ازین سرزمین فراموش شده دراختیارم بود یک روزگاری کلک هنرروی تکمه کمره ها می نهادم این فضا پر راخنده را نقش می بستم ولی امروز ها؟
بقول هوشنگ ابتهاج
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی است پر ستم که اندرو به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
درود به برادر گرامی آقای محمد معروف نیکزاد ، تشکر از سروده زیبا و عالی تان. کوهستانات فاریاب خیلی جالب و دیدنیست. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر
در نخست سلام های از میان کوه های احساس و عاطفه نگاه به اشک قلم دوخته خدمت برادر اندیشمند و نخبه جناب محمدمهدی بشیر دوست ویار این قلب خسته ارزانی میدارم امید وارم این نامه به چشم بوسی شان برسه برادر بزرگ ازینکه غزل کوهستان فاریاب زادگاه ام را بهترین نگارش نمودین بخصوص با اضافه تصاویر این دیار از یاد رفته هزاران بار سپاس می گذارم یاد تانرا گرامی میدارم امید وارم برگه زندگی تان سبز ارغوانی بمانه داغ هیچ عزیز در مسیر کار زار نصیب تان نگردد دنیای بود که کلک هنر شما برام بخشید موفق باشی لالا.