طلوع نوین
تاریخ نشر دوشنبه ۲۳ دلو ۱۳۹۶ – ۱۲ فبروری ۲۰۱۸– هالند
دوازدهم فبروری مصادف است به روزی که آغاز سرنوشتم در روی زمین رقم خورد و از کتم عدم پا بعرصه وجود نهادم. ابیات ذیل اندکی بیشترازنیم قرن فراز ونشیب زندگی ام را بتصویر می کشد که اینک تقدیم شما عزیزان می گردد:
قیوم بشیر «هروی»
ملبورن – آسترالیا
دوازدهم فبروری ۲۰۱۸
طلوع نوین
وانگه که از عدم سفرم بر یقین شد
یعنی شروع زندگیم بر زمین شد
دنیا عجب حکایتی دارد به حیرتم
آغاز سرنوشت به جهان اینچنین شد
در کوچه ای دو دالان (۱) شهر هرات ما
شور و شعف به کلبه ما بیشترین شد
حرف نخستی راکه شنیدم بجان و دل
بانگ اذان و شادی و صد آفرین شد
جشنی برای آمدنم گشته بود به پا
وردِ زبان مادر من نازنین شد
در سایهِ پدر به محبت رسیده ام
از بهر شان تولد من آخرین شد
دستم گرفت و راه حقیقت نشان داد
دایم نشان مهر و صفا بر جبین شد
ازبهردرس و مشق و سوادم تلاش کرد
این کار شان به زندگی نقش آفرین شد
آری ! هجوم لشکر سرخ بر دیارِ ما
آغاز دشمنی به خدا و به دین شد
وای ازجفای پرچم و خلق دشمنان دین
از دست شان تمام وطن پر ز کین شد
آرامش از تمام وطن رخت بسته بود
پیروجوان به غربت و رنج آنچنین شد
جنگ وجدل بکشورما سخت درگرفت
فریاد داد خواهی ما آتشین شد
دیگربهشت صلح وصفا گشته مضمحل
درکشوری که رنج وفغان جایگزین شد
وانگه پدر به هجرت من گشت ناگزیر
زانرو برای حفظ تنم مطمئن شد
دوری ز مهر آن دوعزیز، مادر و پدر
بیتاب کرد مرا و به قلبم یقین شد
بی لطف والدین نتوان زندگی نمود
از مهر شان تمام تنم دور ز کین شد
سالی گذشت ووانگه پدر نزد ما رسید
اما چه سود که پیک اجل درکمین شد
با صد دریغ ودرد وفغان رفت از برم
آنکس که در تمام جهانم امین شد
سخت بود واقعآ چه کنم درغم پدر
زیرا که او به روح و تن من قرین شد
آغاز گشت حکایت تنهایی های من
ازچهار جهت حکایت دردم چنین شد
احساس مینمود دلِ من خسته گشته ام
زانرو بقصد دیدن یارِ شیرین شد
دست قضا گشوده دری ازبرای عشق
یعنی به همسرم که برایم بهین شد
لطف خدا و مهر و محبت پدید گشت
از بهر من فرشته ای روی زمین شد
آغاز زندگانی جانانه سر گرفت
چهار نور دیده تحفهِ ناب و ثمین شد
مریم دخترم که عزیز دل من است
در بیت ما حکایت شور آفرین شد
دخت دگر که زینبِ شیرین کلام ماست
در سند(۲) رسید وخانه ای ما عنبرین شد
شاهزاده ام به شهر پشاور گشوده چشم
نامش علی و کودکِ خیلی ذهین شد
مرسل که نوگل دگر آرزوی ماست
خوشبو و خوشنما چو گل یاسمین شد
زهرا نواسه ام، گلِ من همدم من است
لیلا و هم حنا دو گل ماه جبین شد
سوداگران مرگ بوطن تکیه کرده اند
این خائنین روایت شان ضد دین شد
صلح وصفا زکشورمارخت بسته است
میهن فدای عده ای دزد و لعین شد
ویران گشت کابل و بر باد شد وطن
ویرانگر زمانه ای ما گلبدین شد
تسخیرارگ به دست جهالت رقم خورد
کشتار بنام مکتب و دین مُبین شد
هریک بنام حزب و گروهی جدا شدند
دردا زبان و منطقه بیداد ز کین شد
مردم همه به غربت و رنج گشته مبتلا
بیچاره گی ز دست جمع ملحدین شد
عمرم بحال غربت وآواره گی گذشت
دورازوطن حکایت دل بس غمین شد
بعد از پدر ترانه ی مادر سکوت کرد
بشکست دلم به سینه و حالم حزین شد
یادم هنوز ز کوچ عزیزان نرفته بود
باز خواهرم روانه به خلد برین شد
رفتند یک بیک ز گلستان زنده گی
آتش گرفت سینه ز بس آتشین شد
حالا به شهر غربت و آواره گی منم
درکشوری که نقطهِ دورِ زمین شد
امروز دو باره روز تولدی من است
ای همدلان حکایت دل آخرین شد
عمرم رسید ز نیمهِ قرن اندکی فزون
بشنو دلا که خاطره هایم چنین شد
برخیز« بشیر» وشاکردرگاهِ حق باش
زیرا که باز دوباره طلوع نوین شد
———————————————————————-
۱ – کوچه دودالان در شهر هرات – محل تولد شاعر
۲ – ایالت سند – که مرکز آن شهر کراچی پاکستان میباشد
برادر عزیزم قیوم جان ، ضمن عرض سلام سالروز تولدت را از طرف خود و خانواده به خودت وخانواده محترم صمیمانه تبریک عرض میکنم ، امیدوارم که سالهای سال در کنار خانم و فرزندانت زندگی خوش وباعزتی را سپری کنید. سرودۀ زیبا و عالیست. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر
مهدی جان عزیز با سلام متقابل ممنون ومتشکرم از پیام زیبای تان ، برای شماو خانوادهء معزز تان نیز سعادتمندی و سرفراز آرزو میکنم ، با عرض حرمت
قیوم بشیر «هروی»
برادر نهایت عزیزوگرامی قیوم جان بشیر!
روز ولادت مبارک باد.
روز ولادت قیوم نازنین شد
عمری گذشت و لیک،بهارش نوین شد
یا رب!به آبروی محمد(ص) واهلبیت
این روز نو براش،باسعادت عجین شد
موفق وکامگار باشید. با احترام داکتر حیدری
داکتر صاحب بزرگوار از حضور پرمهر و پیام زیبای تان جهانی سپاس ، در امان حق باشید.
با عرض حرمت
قیوم بشیر «هروی»