۲۴ ساعت

11 آوریل
۲دیدگاه

شوخی با دار و دسته ترجمان

تاریخ  نشر چهار شنبه  ۲۲ حمل   ۱۳۹۷ –  ۱۱ اپریل  ۲۰۱۸–  هالند

طنزی از جریدهء ترجمان
میرزا قیوم تقدیم می کند :

شوخی با دار و دستهء ترجمان
********
قیوم بشیر هروی

جریدهء ملی ترجمان که یک نشریهء ادبی ، سیاسی ، انتقادی ، اجتماعی و فکاهی بود ، نامی است آشنا که روزگاری در آسمان مطبوعات کشور می درخشید و نارسایی های جامعه را بصورت طنز بیان می داشت.

این نشریهء همه پسند که به همت دوشخصیت فرهیخته و بارز کشور مرحوم پوهاند دکتور عبدالرحیم نوین صاحب امتیاز جریده و مرحوم استادعلی اصغر بشیر هروی مدیر مسئول جریده با حفظ بی طرفی و با خط مشی واقع گرایانه همواره حقایق را بصورت نظم و نثرو در قالب طنز بیان می نمود بحدی در دل های هموطنان و خواننده گان خودش راه یافته بود که همه بی صبرانه انتظار دسترسی به شمارهء جدیدش را می کشیدند.
من که در آن روزها تازه پایم به مکتب باز شده بود و گاهگاهی هم همراه با پدر بزرگوارم به دفتر ترجمان و هرچندگاهی هم به مطبعهء دولتی میرفتم رفت و آمد های علاقه مندان زیادی را متوجه می شدم که غرض دریافت این نشریه به دفترترجمان مراجعه می کردند.

 پدر مرحومم شادروان استاد بشیر هروی که مسئولیت ترجمان را بعهده داشتند، مطالب زیادی را در هر شماره تحت نام های مستعار به نشر می رساندند که یکی از آنها میرزا قیوم بود. اینکه چرا این اسم را بعنوان یکی از نام های مستعار خویش برگزیده بودند سئوالی است که از مدتها در ذهنم باقی مانده و تا هنوز هم پاسخی برایش دستگیرم نشده است و متأسفانه دست اجل آن عزیز بی همتا را از ما گرفت و حتی این فرصت هم برایم میسر نشد که جواب این سؤالم را دریابم. به گمان اغلب شاید دلیل آن این بوده که من خوردترین فرزند از هفت فرزند ایشان بودم و شاید هم دلیل دیگری داشته است .

و کارتون های زیبای ترجمان که توسط صاحب امتیاز آن یعنی زنده یاد پوهاند دکتور عبدالرحیم نوین طراحی می شد نشانه خلاقیت این کارتونیست عزیز بود که در کنار طنز های زنده یاد بشیر مرچ و مصاله آنرا دو چندان میکرد و برایش فرقی نمی کرد که مخاطب در کدام رتبه و چوکی قرار داشت ، از پیاده گرفته تا وزیر .  زیرا با زبان طنز و کارتون درد های یک جامعه را به تصویر کشیده و بیان می داشتند. بدون شک جریده ترجمان از جمله بارزترین و محبوب ترین جراید وقت بشمار میرفت که در نوع خود بی نظیر بود.  

و اینک به امید شادی روح مسئولین ترجمان که با نوشته ها و کارتون های دلنشین خویش از یکطرف حقایق عینی جامعه را بیان می داشتند و از طرفی لبخندی بر لبان خواننده گان جریده پدید می آوردند،  می پردازم به گزارشی که میرزا قیوم چهل و نه سال و اندی قبل یعنی از آغاز سال دوم نشراتی ترجمان که مصادف بود با ۲۸حمل سال ۱۳۴۸ هجری شمسی تهیه نموده بود.

قابل یادهانی می دانم که از مدت ها بدینسو عدهء از دوستان و علاقه مندان

به طنزکه بطور حتم ترجمان را رهگشای این طرز نگارش و تفکر می پندارند مکررآ تقاضا داشتند تا حتی الامکان بعضی از مطالب مندرجه در ترجمان را بصورت مسلسل منتشر نمایم، تا هم یادی از دست اندرکاران فقید آن جریده نماییم و هم مآخذی باشد برای دانش پژوهان مکتب طنز که دراین ره گام بر داشته و نیاز به تحقیق و تتبع در این راستا دارند.

با عرض ادب
قیوم بشیر هروی
ملبورن – استرالیا

———–

میرزا قیوم :
متلی است معروف که یک سوزن به خود بزن ویک جوالدوز به دیگران 
برای ما که یک سال با دیگران ، در هر پست و مقامی که بودند، شوخی کردیم و آنها را وادار نمودیم با وصف دل آزردگی ، از حرف ها و نیش و کنایه های ما اظهار تنفر نکنند و بخندند، اکنون موقع آن رسیده است که قدری هم با خود مان شوخی کنیم و همکاران قلمی این جریده را که گاه و بیگاه جوالدوز به دیگران می زنند ، سوزن بزنیم تا بدانند که خون شان سرخ تر از خون دیگران نیست و دنیا دار مکافات است !
عجالتآ در این شماره یک تن از ایشان را معرفی می کنیم و در شماره های آینده خدمت دیگران خواهیم رسید.

قسمت اول :

بشیر بر وزن فقیر، اسمش علی اصغر است. شغل اصلی وی پوستین دوزی است ولی از آنجا که در این مملکت ، رسم و قاعده بر این جاری شده که هرکاری باید به دست کسی داده شود که از آن کار بی بهره و حتی بیخبر باشد او هم دست از پوستین دوزی برداشت و به قلمزنی و شعر پزی پرداخت و گوش شیطان کر و چشم حسود کور، در این کار آنقدر پیشرفت نمود که لقب علیل الشعرایی و مفلوک الشعرایی را خودش برای خود داد !

بشیر قیافه ای تلخ و ترش دارد که به هیچوجه با نوشته های خنده دارش متناسب نیست ،عینآ برج زهر مار. اگر باور ندارید به عکسش نگاه کنید. از عجایب اخلاق او یکی اینست که با داشتن هفت فرزند و هفت نواسه و با اینکه دو ثلث موهای سرش سفید شده هنوز خود را جوان می پندارد و در مقام نصیحت به پسر کلانش که هیجده سال دارد میگوید: شما بچه ها باید مثل ما جوانها واقع بین باشید و زود تابع احساسات نشوید. البته پسرش از کلمهء

 « ماجوانها » خنده اش می گیرد اما شرم حضور مانع میشود که خنده را سر بدهدو ناچار به گفتن » صحیح است که یک دنیا معنی دارد ، اکتفا می نماید !»

دربارهء او دوستانش لطیفه ها ساخته اند که یکی از آن جمله اینست :
در زمستان سال ۱۳۴۷ ، یک روز که بالاپوش لیلامی خود را به تن داشت و در کنار بخاری نشسته بود، زنگ تلفون صدا کرد و او گوشی را برداشت و چند دقیقه با طرف مقابل صحبت کرد وبعد گوشی را بجایش گذاشت و به فضل حق جگر خون ، موزع ترجمان که تازه از راه رسیده بود گفت : این مرد که در تیلیفون با من حرف میزد، دهانش آنقدر بدبو و متعفن بود که هنوز هم که گوشی را گذاشته ام دلم به هم می خورد .
فضل حق که با حیرت به این درفشانی گوش میداد، ناگهان گفت : بالاپوش شما سوخته و این بوی آنست !
آنوقت مدیر مسئول ترجمان متوجه شد که بالاپوشش به بخاری چسپیده و به اندازهء دو کف دست سوخته است و خودش نفهمیده است. در حالیکه یک چشمش از ماتم بالاپوش می گریست و چشم دیگرش از این دسته گل آب دادن می خندید به فضل حق سفارش کرد که مبادا این قضیه را برای کسی حکایت کنی و فضل حق هم حکایت نکرد، چنانچه تا به حال نه شما شنیده اید ونه این حقیر فقیر نویسندهء مضمون .

ادامه دارد ….

 

۲ پاسخ به “شوخی با دار و دسته ترجمان”

  1. admin گفت:

    درود به برادر عزیزم قیوم جان. تشکر از اینکه زحمت کشیدی و طنز شوخی با دار و دستهء ترجمان را انتخاب نموده وتقدیم عزیزان و خواننده گان سایت ۲۴ ساعت نموده اید. از دوستان میخواهم که سلسله این طنز ها را مطالعه نمایند. موفق باشید. مهدی بشیر

  2. قیوم بشیر «هروی» گفت:

    با سپاس و امتنان فراوان از شما مهدی جان گرامی ، خوشحالم که یکبار دیگر سلسله طنز های ترجمان را با خوانندگان عزیز شریک می سازید. سعادتمند و طول عمر با برکت برای شما تمنا دارم.
    با عرض حرمت
    قیوم بشیر هروی

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما