شوخی با دار و دستهء ترجمان
تاریخ نشر جمعه ۲۸ ثور ۱۳۹۷ – ۱۸ می ۲۰۱۸– هالند
میرزا قیوم تقدیم می کند :
شوخی با دار و دستهء ترجمان
***************
قیوم بشیر هروی
***************
بخش پنجم
همکار عزیزی که درین شماره قرعهء فال شوخی ما به نام وی اصابت نموده است شاعریست به تمام معنای این کلمه والبته می دانید که شاعر یعنی چه ؟
آنروزها که این مخلص شما میرزا قیوم دل ودماغی داشت وشکمش سیربود وبهمین سبب اکثر اوقاتش به مطالعهء اشعارلطیف گوینده گان شیرین زبان گذشته و معاصرمی گذشت ، درکتابی خوانده بود که « شاعر کسی است که عشق به زیبایی جزیی از طبیعت اوست و مطالعه در مظاهر طبیعت سیرت و عادت وی ! »
مشعوف ما نمونهء برجسته از شاعر به همین معنی است ، شعرش هرقدر بخواهید روان وشیرین و شیواست و چون با طبع ظریف و شوخ است ، حتی در تغزل نیز شوخی وکنایه و طنز به کار می برد.
اسمش میر محمد امین وتخلصش مشعوف واز سلسلهء میران گازرگاه هرات است . خوشبختانه و بازهم خوشخبتانه دارایی قابلی ندارد و علاقه اش به مادیات فقط همانقدر است که گذران شب و روزش بشود، تماشای مناظر طبیعی و سیر باغ و بستان ودیدن چهرهء زیبا در وی همان گونه اثر می بخشد که برای دنیا دار بلند رفتن قیمت ها وبرای کرایه نشین پایین آمدن نرخ کرایه !
لباسش ساده و زندگانیش از آنهم ساده تر است .به قدر یک دایره المعارف شوخی ومتل در خزانهء ذهن خود ذخیره دارد که بیدریغ نثار دوستان ورفقا می کند والبته آنان هم ویرا از شوخی های خود بی نصیب نمی گذارند، چنانکه این لطیفه را برایش ساخته اند وشاید هم حقیقت داشته باشد ( گور کردن راوی ).
میگویند : یک روز به سرویس سوار شده بود وعزیمت خانه داشت ، خانه اش در کارتهء پروان است ولی موتری که او سوار شده بود سرویس میرویس میدان بود. موتر همه جا رفت و رفت ورفت بالاخره به ایستگاه آخر رسید واو مثل همه راکبان موتر پیاده شد واولین چیزی که نظرش را جلب کرد تانک پطرول میرویس میدان بود، بسیار متعجب شد که در ظرف مدت چند ماهی که در کارتهء پروان منزل داشته ، تانکی به آن بزرگی ندیده است وبیشتر تعجب کرد وقتی که دیده جاده ها هم نسبت به آنچه در صبح همانروز دیده بود، تفاوتهای برجسته دارد. با این حال مأیوس نشد وبه جستجوی جاده ای که خودش در آن منزل داشت واسم آنرا هم فراموش کرده بود بر آمد ولی هرچه بیشتر تفحص کرد آنرا نیافت ، بعد از دو ساعت جستجو در حالیکه خوب خسته شده بود به یکی از آشنایان برخورد و او بعد از سلام واحوال پرسی پرسید خیریت است که به میرویس میدان آمده اید؟ آن وقت بود که آقای مشعوف متوجه شد که اینجا کارتهء پروان نیست ، بقیه حکایت را خود شما حدس بزنید.
در اینجا برای اینکه نمونهء تازه ای از اشعار آقای مشعوف را تقدیم شما کرده باشیم پارچه شعری را که تحت عنوان (مرثیه) سروده است درج می نماییم وتا هفتهء دیگر خدا نگهدار …
مرثیه
میرزائی مدتی در دفتری مأمور بود
بینوا و خسته وافسرده و مهجور بود
رتبه اش بسیار پایین ومعاش او قلیل
روز وشب ازدرد ورنج مفلسی رنجور بود
با وزیران و وکیلان و رئیسان ناشناس
نزد اربابان سیم و زر همه منفور بود
اختلاس اصلآ نکرد ورشوتی ازکس نخورد
زین سب از صحنه امثال واقران دور بود
درهمه دنیا مقام و مسکن و جائی نداشت
روز روشن بر سر اوچون شب دیجور بود
هیچگاهی احترامی کس به او قایل نشد
گرچه درهر جا به اخلاق نیکو مشهور بود
مصرف روز و شبش را گر مهیا مینمود
بی نهایت شادمان و سرخوش ومسرور بود
وام خواهانش یکی میخاست دیگرمی نشست
هریکی را مبلغی بر ذمه مذکوربود
در زمستان از خنک لرزید با فامیل خود
خانهء او در تموز گرم چون تندور بود
سازکفگیرهمه همسایه های او بلند
نان جودرسفرهء این تنگ روزی چور بود
تشنه لب بود از سفالین کوزه کس آبش نداد
گرچه در پهلوی دریا کاسهء فغفور بود
خانم بیچارهء او داشت دست بی نمک
فی المثل حلوای شیرینش به کلی شور بود
از نگا ه بی گناه طفل معصومش مپرس
در دل ِحساس زخم خنجر و ناسور بود
روزگاری کرد با اندوه و محنت زنده گی
با رغم را برد تا او را به تن مقدور بود
اتفاقا مرد آن مسکین و بعد از مردنش
نه کفن بود ونه سدری بود نه کافور بود
هرکسی می کردچون مشعوف بروی وای وای
کاین فلانی بود هم مرحوم وهم مغفور بود
میر محمد امین مشعوف
تشکر از زحمت های برادر گرامی ام قیوم جان. که بخش پنجم طنز شوخی با دار و دستهء ترجمان را که مربوط محترم میر محمد امین معشوف است با نمونۀ از اشعار شان تقدیم خواننده گان عزیز سایت ۲۴ ساعت نموده و این قسمت هم عالی و جالب بود .امیدوارم دوستان و علاقمند ان سایت ۲۴ ساعت این طنز ها را مطالعه نمایند و سلسله این طنز ها ادامه دارد . موفق باشید . مهدی بشیر
درود بر شما مهدی جان عزیز ، مؤفقیت همیشگی شما را همراه باسلامتی و سرفرازی تان آرزومندم.
با عرض حرمت
قیوم بشیر هروی