شوخی با دار و دستهء ترجمان
تاریخ نشر شنبه ۱۹ جوزا ۱۳۹۷ – نهم جون ۲۰۱۸– هالند
میرزا قیوم تقدیم می کند :
شوخی با دار و دستهء ترجمان
***************
قیوم بشیر هروی
بخش ششم
همکار دیگری را که قرار است در این شماره معرفی کنیم دکتور طلوع نام دارد.
دکتور طلوع ، اسمش سید مسعود و شغل تخصصی وی معالجهء امراض گوش و بینی و گلوع (!) است . معاینه خانه اش هم در کارتهء پروان .
شما که در شماره های گذشته ترجمان با نوشته های طنز آمیز و پر از نیش و کنایه وی آشنا شده اید اگر خودش را ببینید ، هزار قسم هم که بخوریم باور نخواهید کرد که این آدم همان دکتور طلوعیست که مطالب تیز و تند را با شهد ظرافت می آمیزد و به هواداران آثار خود تقدیم می کند، چرا ؟ برای اینکه با جوانی رو برو شوید که به کلی محجوب و کمرو تشریف دارد و مخصوصآ هر وقت صحبت از زن در میان می آید از فرط حیا سرخ می شود، شاید هم در حقیقت علت اینکه وی با آن استعداد درخشانی که دارد، از همقطاران خود پس مانده است ، همین شرم حضور وحجب ذاتی وی باشد.
بهر حال ، ما به این کار ها چه کار داریم ، او که بچه نیست تا ما عقل برایش یاد بدهیم . خودش بار ها دیده و شنیده است که بسا اشخاص از برکت پررویی به جاه ومقام و عیش ونوش رسیده اند باید عقل خودرا به سرش می گرفت و همرنگ جماعت میشد تا پیش رفت می کرد !
این آقا دست رسامی هم دارد یا بهتر عرض کنم سابقآ داشته است ، چنانچه تصویری را که از خودش در سال ۱۳۳۰ با پنسل رسم کرده ، مطابق شرحی که در پشت آن نوشته در این شماره به خواننده گان عزیز آثار خود تقدیم نموده تا بدانند که در جوانی هم چیزی نبوده است ( مثل اینکه آقا خود را پیر هفتاد ساله میداند درحالیکه هنوز اشک عیال و گریهء طفلان ندیده است ).
راویان اخبار و ناقلان آثار به قدریک کتاب لطایف الطوایف ، لطیفه برای او جمع یا بهتر عرض کنم کوک کرده اند که در اینجا یکی از آنها را به عرض میرسانیم .
به طوریکه میدانید دکتور طلوع هنوز به دام ازدواج نیفتاده است و تنها زنده گی میکند ولازمهء این نوع زنده گی آنست که بعضی اوقات خودش برای خود آشپزی کند.
اتفاقآ یک شب که دو نفر مهمان چشم سفید برای او رسیده بود و ناچار باید برای آنها چیزی می پخت . لوازم طبخ قورمه را تهیه و آماده کرد و آستینها را بالا زد و ساعت خود را از بند دستش باز کرد و در جیب پیراهنش گذاشت تا چرب نشود و بعد به آشپزی پرداخت .
در همان اثنائیکه خم و راست می شد بدون اینکه متوجه باشد ساعتش از جیب پیراهن در میان دیگ افتاد و او سر دیگ را بست تا به روغن بیاید ، هنگامیکه غذا را در کاسه می ریخت چشمش به ساعت افتاد آنرا در حالیکه خوب چرب شده ولی از کار نیفتاده بود برداشت و به اطاق خود برد و در مقابل چشم مهمان ها به میخ آویزان کرد و بعد آمد و کاسهء قورمه را نزد مهمانان برد.
آنها نوش جان کردند و از دست پختش تعریف نمودند و ضمنآ گفتند ما غذایی به این خوشمزه گی هرگز نخورده ایم .
دکتور طلوع گفت : میدانید که این چه غذایی است ؟
این قورمه ساعت است .
گفتند :
قورمهء ساعت چه معنی دارد؟
گفت :
معنیش این است که باید آشپز چند دقیقه ساعت خود را هم میان دیگ بیندازد تا جوش بخورد. وبعد ساعت را به آنها نشان داد و آنها با حیرت دیدند و باور کردند ولی دکتور به آنها گفت :
با هر ساعتی نمیتوان قورمهء ساعت پخت ، ساعت قورمه ساعت مخصوصی است .
می گویند : فردای آن شب ، مهمانهای دکتور تمام ساعت فروشی های کابل را زیر پا کردند تا ساعت مخصوص قورمه بخرند ، ولی نیافتند و بخودش مراجعه کردند تابرای آنها هم از جایی که خود خریده است ، خریداری کند ، آنوقت ناچار شد که آنها را از اشتباه بیرون بیاورد و حقیقت را بر ایشان شرح دهد!
هفتهء آینده خدمت همکار دیگر ترجمان آقای مهجور خواهیم رسید…
برادر عزیزم قیوم جان ، تشکر از زحمت هایت. بخش ششم طنز شوخی با دار و دستهء ترجمان را که مربوط شاد روان دکتور طلوع است با نمونۀ از طنز زیبا شان تقدیم خواننده گان گرامی سایت ۲۴ ساعت نموده اید . این قسمت هم عالی و جالب بود .امیدوارم دوستان و علاقمند ان طنز آنرا هم مطالعه نمایند . زنده وسلامت باشید . مهدی بشیر
با سپاس و امتنان فراوان از زحمات شما مهدی جان عزیز روح زنده یاد دکتور طلوع عزیز و همه همکاران و یاران شانرا که دیگر در میان نیستند شاد و خشنود می طلبم.
با عرض حرمت
قیوم بشیر هروی