از جلال کهکشان ها
تاریخ نشر چهار شنبه ۲۱ سنبله ۱۳۹۷ – ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۸– هالند
محترم محمد معروف نیکزاد
عهد بستم نقش بندم صورت دنیای از
مهتاب را،
تا که هم رازم شوی
یادت هست
آسمانِ آبی بودش بستری
شب های ناز
حلقه بر می بست
شب در پشت شب
تا که روشن دل بیشه
چه عجایب شوکتِ را داشت
بر خود می گرفت
پرده های ابر ها اندر فضا پر
میزدند،
پا به پا رفتیم در بالای کوه
تا که وصل نور را پیوند شویم،
اندک اندک
قرص آن خندید در گیسو تو
عارض ات گام سخن را
بر لب من باز گفت،
دست بدست گشتم ندانستی چرا؟
نقش بندم صورت دنیای از مهتاب را
یا که ابروی ترا
راز شب را دل به بندم یاکه گیسوی ترا
در شب چشمت شبم گم گشته بود
آنچه را که اصل مفهومش بودی
تا که گفتی در کجای؟
لرزه خوردم
دود گشتم از خودم بیخود،
لرزه ها اندر تنم جان میگرفت
حیرتم، از موج الهام میگرفت
در نگاهت موج بی پایانی
رو در آسمان
نور فشان گردیده بودش اختران
از جلال کهکشان ها میگذشت
در فضایت داشتم گم میشدم
نقش نبسته نقش مهدوم میشدم
عزم من در موج مژگان تو چون ذره ها
اندر فضای ابر ها گردیده بود
در پیچ و تاب
چشم من در تاب گیسوی تو همچون رازگشت
ساز دیگر در ضمیرم باز گفت
راز تو نقش مرا در خود گرفت
عهد من در تاب زلفت مانده بود
در تلاطم خیالت قطره بر دریا شدم
نقش نه بسته غرق بر رویا شدم
نیکزاد ۲۰/۶/۱۳۹۷ میمنه
تشکر از دوست گرامی آقای محمد معروف نیکزاد ، بازهم مانند همیشه زیبا و عالیست. موفق باشید. مهدی بشیر
باز سپاس و قدر دانی میکنم از دوست ادیب و اندیشمندم جناب مهدی بشیر عزیز که جوشن گری اشعارم هستند امانت داری صالح و نگارش گر بلیغ دنیای شاعرانه ماست بایدش احسن گفت از نگاه ژرف نگری پاسخ نوشت کلک هنر بارش را بوسید نغمه نکته ها را برایش چید باغبان را درود خوانید که گل می کارد
کامگار باشید جناب نیکزاد عزیز.
با عرض حرمت
قیوم بشیر هروی