گفتگو با دل
تاریخ نشر سه شنبه سوم ثور ۱۳۹۸ – ۲۳ – اپریل ۲۰۱۹ هالند
گاهی انسان قبل از انجام هر کاری چیز های در ذهنش خطور می کند و ناگزیر از خودش سوالاتی می پرسد و خودش هم پاسخ می دهد. این سروده گفتگویی است با دل که قبل از مهاجرت صورت گرفته.
قیوم بشیر هروی
ملبورن – آسترالیا
بیست و دوم اپریل ٢٠١٩
گفتگو با دل
سوال کردم جوابم را ندادی و حذر کردی
پریشان حالی ام دیدی ندانسته گذر کردی
سوال کردم که ای جانم چرا رنجور و غمگینی؟
تو با غم ناله ها بر پا هزاران شور وشر کردی
سوال کردم که زندانست مگراین خاک ویرانت؟
نگفتی در جواب حرفی لباس غم به بر کردی
سوال کردم که میدانی سراسر رنج وویرانیست؟
به حسرت سوی من دیدی وناگه دیده تر کردی
سوال کردم که می سوزم چو مرغ بسملی دانی؟
گریستی با دل ِخونین ، مرا بی بال و پر کردی
سوال کردم که میدانی وطن در دام شیاد است؟
تو با صد ناله و فریاد زملک عشق سفر کردی
سوال کردم که در غربت سرا من زنده می مانم؟
بمن گفتی« بشیر» بس کن مرا خون ِجگرکردی
درود به برادر عزیزم قیوم جان ، تشکر از سروده عالی و مملو از احساس تان. موفق وسلامت باشید . مهدی بشیر
سپاس و امتنان فراوان از شما برادر عزیزم مهدی جان گرامی که همیشه زحمت می کشید. مؤفق و سرفراز باشید.
با عرض حرمت
قیوم بشیر هروی