هویت گمشده ما ادامه فصل ششم
تاریخ نشردو شنبه ۲۹ میزان ۱۳۹۸ – ۲۱ اکتوبر ۲۰۱۹ هالند
هویت گمشده ما
شهر ها و حصار های افغانستان (۲۹)
ادامه فصل ششم
نوشتۀ : محترم استاد شاه محمود محمود
غزنه در منابع تاریخی و جغرافیایی
آه غزنی آن حـــریم عــلم و فـن
مــرغـــزار شیرمــردان کــهـــن.
دولــت مــحمود را زیبا عـروس
از حــنا بنــدان او دانــای طوس.
خـــفته درخـاکش حکیم غزنـوی
از نــــوای او دل مــردان قــوی.
شـهرغزنی یک بهشت رنگ و بو
آب جوها نغمه خوان درکاخ وکوه.
قـــــطره هــای او قطار اندر قطار
آســمان با قُـبه هایـــش هـمـکـنار.
( اقبال ۱۳۱۲ هـ ش هنگام سفر به شهر غزنی )
غزنه،غزنی ویاغزنین ازشهرهای کهن پُرنعمت خراسان عهد اسلامیست که در کتب تاریخی کلاسیک خراسان وعرب آمده است.
این شهر قبلاً از آمدن اعراب مسلمان در این خطه ، یکی از مراکز خیلی مهم دیانت بودایی و یک مرکز فرهنگی کوشانی به شمار میرفت . شاهد مدعای ما امروز همانا بقایای معبد ” شاه بهار غزنه” ( معبد شاهی غزنه) است که یکی از مرکز مهم فرهنگ بودایی در افغانستان کوشانی بود.
در زمان احفاد کوشانی ها همچنان شهر غزنه اهمیت و شهرتش را از دست نداده و یکی از مراکز مهم شاهان زابلی به شمار می رفت. تا اینکه در عهد خلافت المعتضد بالله (۲۷۹-۲۸۱ هـ ق) فرمان حکومت “بر فارس، کرمان، خراسان، زابلستان، سیستان، کابل” به عمرولیث صفاری (۲۶۵- ۲۸۷ هـ ق) داده شد.
در زمان فرمانروایی عمرولیث فردی به نام محمدان حمدان بن عبدالله از جانب صفاریان والی زابلستان بود که غزنی نیز یکی از مراکز آن به شمار می رفت. بر اساس بیانات بیهقی، شارستان و قلعت غزنین را عمرو برادر یعقوب آبادان کرده و در عهد جانشینان عمرولیث نیز زابلستان و غزنه در قلمرو غزنویان بوده است.(۷)
قدیم ترین اثر جغرافیایی تاریخی به زبان فارسی – دری به نام حدود العالم من المشرق و الی المغرب مینویسد: « غزنی شهریست به برکوه نهاده و با نعمت سخت بسیار. واندر هندوستان است و از قدیم، از هندوستان بوده است واکنون اندر اسلامست وسرحدی است میان مسلمانان وکافران وجای بازرگانان ، وباخواسته بسیار». (۸)
غزنی در بازرگانی وبسیاری نعمت شهره آفاق بوده است چنانکه اصطخری مینویسد:« در همه نواحی بلخ هیچ شهری توانگر تر وتجارتی تر ازغزنی نیست.به حکم آنکه فره هندوستان باشد.» موصوف همچنان مانند ابن حوقل غزنه را از توابع و شهر های سیستان و مانند بامیان گفته و اضافه میکند غزنی باغ و بوستان ندارد و رودی در میان غزنی می رود.(۹)
ابن حوقل مینویسد:«غزنی ازحیث ثروت وتجارت اهمیت فراوان دارد.زیرادردهانه هند قراردارد.اما این شهر بسال۳۵۵هجری که الپتگین حاجب ، انجا را لشکرگاه ساخت، دگرگون شد.
ابن حوقل غزنه را در پهلوی بُست و کهک و فره …. یکی از شهر های سیستان گفته و خراج غزنه و کابل و اعمالی که بدان متصل است از قبیل اعمال هند که جبایت ان از آنِ الپتگین حاجب بود صدهزار دینار و شش صد هزار درهم می نویسد و اضافه میکند (۱۰)
حمدالله مستوفی در نزهته القلوب از موقعیت بلند غزنه یادآور شده مینگارد : غزنین از اقلیم سوم است طولش از جزایر خالدات « فاک» و عرض از خط استوا « لج کا» همچون عرض بغداد. شهر کوچکست و هوایش سردست و اگر تغییر هوا بسبب عرض بودی بایستی این هر دو موصع یک هوا داشتی بلکه تمامت اقلیم اول و ثانی و ثالث که به ارتفاع افتاب نزدیک اند گرم بودی و دیگر ها که بُعدی دارند سرد بودی اما چون تغیر هوا جهت فراز و نشیب زمین است هر جا بلند است سردست و هرجا پست است گرم میباشد. (۱۱)
ابو الفدآ در تقویم البلدان می گوید ؛« غزنه از اعمال بامیان است در غزنه باغستان هایی نیست. فرضهٔ هند و موطن بازرگانان است.از غزنه تا بامیان قریب هشت مرحله است.غزنه را در بند مشهوری است وابوریحان در قانون ازآن یاد کرده است….مهلبی گوید ؛غزنه را با بُست ـ اول سجستان چهل فرسخ فاصله باشد ….موصلی در « مزیل الارتیاب» گوید ؛ غزنه شهریست در کنار خراسان و اول بلاد هند چون مرزی میان خراسان وهند وسرمایش سخت است» (۱۲)
حموی در معجم البلدان مینویسد که : مجموعه بلاد را زابلستان گویند و غزنه یکی از قصبه های زابلستان بوده و غزنی شهر بزرگ و ولایت وسیعی است که در خراسان واقع شده و مرز بین خراسان و هند بوده است. (۱۳)
محمد بن محمود بن احمد توسی درکتاب(عجایب المخلوقات) در مورد غزنی مینویسد:غزنین ولایتی بزرگ در حد هندوستان شهر بزرگ ، در ان دوازده هزار مدرسه از آن اصحاب ابوحنیفه و شافعی سرحد اسلام است و در هندوستان شهر اسلامی غزنین و لهاور است . متاع غزنین جلغوزه، غلام، بوزنه و لالاس. دراین شهر۱۲هزارمسجد است و دوازده هزار گرماوه، شهریست عتیق بدوقسمت درمیان شهر کوهی است عظیم، سریرگاه سلطان محمود بن سبکتگین بود وپس ازوی مُلک به خسرو رسید. دخترزاده وی.ازآنجا تاحد لهاورصدوشصت فرسنگ است وازآن سو همه حد ولایت اسلام است ودرغزنین محله ایست انرا(شوله) خوانند، برسرمیدان نیزه فروبرده اند آهنین سر وی سه شاخ ازآن رستم بن زال، آنرا بنام دارند، پس بزیر میدان نیزه آهنین دیگرسر وی دوشاخ بزمین فروبرده اند ازآن محمود سبکتگین، سلطان سنجرچون آنجا رسید، وی را شگفت آمد، خواست کی انرا به خراسان آرد هیچ چهارپا آنرا نتوانست کشیدن، پس همانجا رها کرد وبدانک غزنین را هوای معتدلست و مردم زیبا روی ودیندار وبه زیرکی منسوب واگرازآن خاک بعدل سلطان محمود غزنوی خواست ،درحکمت سنایی، ایشانرا این مفاخرت تمام است . (۱۴)
بابر در تُزک خویش از غزنه به نام تومان غزنی نوشته و انرا از اقلیم سوم می پندارد و اضافه میکند که : پایتخت سبکتگین و سلطان محمود و اولاد او غزنی بوده بعضی غزنین هم نوشته اند پایتخت سلطان شهاب الدین غوری هم غزنین بوده این سلطان شهاب الدین را طبقات ناصری و بعضی تاریخ هند معزالدین نوشته اند از اقلیم سوم است زابل هم میگویند زابلستان عبارت از این ولایت است بعضی قندهار را هم داخل زابلستان گرفته اند از کابل غرب رویه چهارده فرسنگ راهست این راه را از سر صبح روان شده و در میان دو نماز و نماز دیگر به کابل رفته شدست ادینه پور که سیزده فرسنگ راه ست از جهت بدی راه او هرگز در یک روز امده نشده . محقر ولایت است ، رودش چهار پنج اسیا آب بوده باشد . شهر غزنی و دیگر چهار پنج موضع به همین آب معمور است ، سه چهار موضع دیگرش به کاریز معمور است. از انگور کابل، انگور غزنی بهتر است ، خربوزه او هم از خربوزه کابل زیادتر است. سیب او هم خوب میشود به هندوستان می برند، زراعتش بسیار پر مشقت است، هر مقدار زمین را که می کارند بر روی او تمام خاک نو هر سال می ارند اما از زراعت کابل حاصل زراعت این بیشتر است. روین [ روناس ؛ عبارت از گیاهی سبز که منحیث رنگ طبیعی برای رنگ نمودن البسه از آن استفاده میشود ] میکارند به تمام هندوستان میرود و محصول خوب این مردم روین است صحرا نشین او هزاره و افغان است. نسبت به کابل در غزنی همیشه ارزانی بیشتر است . مردم او حنفی مذهب پاکیزه اعتقاد مسلمان مردم اند. مردم سه ماهه روزه دارد ، اهل و عیال ایشان بسیار محفوظ و مستور اند… قبر سلطان محمود روضه گویند انگور خوب غزنی از روضه است و از اولاد او قبر سلطان مسعود و سلطان ابراهیم در غزنی است. مزارات متبرک در غزنی بسیار است….. بسیار محقر جائیست پادشاهانی که هندوستان و خراسان در تحت و صبط ایشان بود با وجود خراسان چون این چنین جای محقری را پایتخت کردند همیشه تعجب کرده میشود.[ بابر دراین نظر خویش اشتباه نموده است در حالیکه غزنی در زمان امپراطوری غزنویان از معمور ترین بلاد خراسان و افغانستان بود چنانچه در ادامه نوشته خویش معترف میگردد که چگونه این شهرویران گردید] در زمان سلطان محمود غازی سه چهار بند بود یک بند در همین اب غزنی به طرف شمال غربی سه فرسنگ بالای اب سلطان یک بند کلانی انداختند بلندی این بند چهل و پنجاه گز بوده باشد. درازای او تخمیناً سه صد گز باشد آب را آنجا ذخیره ساخته به قدر احتیاج در کشت ها آب میگذارند. علاوالدین جهانسوز غوری در وقتیکه برین ولایت مسلط شده بود این بند را ویران ساخته و مقابر بسیار از اولاد سلطان را سوخته و شهر غزنی را خراب ساخته و مردم او را تاراج کرده و قتل نموده و از ویرانی دقیقهء نامرعی نگذاشته از آن باز این بند ویران است. در سالی که هندوستان فتح شد از برای ساختن این بند همراه خواجه کلان زر ها فرستاده شد از عنایت الهی امید است که این بند ابادان شود . یک دیگر بند سخن است در جانب شرق غزنی. این هم از غزنی دوسه فرسنگ بوده باشد این هم مدتهاست که خراب ست قابلیت ابادان کردن هم ندارد یک دیگر بند سرده است این معمور است . در کتابهای نوشته اند که در غزنی چشمه ایست اگر نجاسات و قازورات را درین چشمه اندازند همان زمان شورش و طوفان و بارندگی برف می شود (۱۵)
بنابر بیان مرحوم میرغلام محمد غبار؛ غزنی بعد از قرن دهم عیسوی سمت پایتختی افغانستان امپراطوری غزنوی را در اراکوزیا کسب کرده و در قرن یازده از مشاهیر شهر های عالم به حساب میرفت. در آن عهد غزنی از جنبه عرفانی و عمرانات خود با داشتن بساطین عالیه و قصور مرینه و مدارس عالیه با بغداد همسری می نمود. و دربار غزنی مرکز صنایع و علوم و علما و فضلای زمان بود. زوال غزنی با افول ستاره اقبال ال ناصر توآم واقع شد و سلطان مشهور علاؤالدین حسین در سال ۱۱۴۸ مسیحی شهر غزنین را تخریب و سلطله غزنویان افغان را منقرض نمود.
در سال ۱۲۲۱ م از طرف چنگیز خان این تخریبات به سختی تکرار بافت و اهالی متمدن غزنی به استثنای صنعت کاران قتل عام شدند. هنوز غزنی از صدمات وارده قدعلم نکرده بود که در سال ۱۳۲۶ م مغول های فارس اردوی ترماشیرین خان چغتایی را مغلوب نمود. این بار بقایای شهر غزنی را به کلی منهدم نمودند و قران کریم و سایر کتب را بسوختند. قبر شهنشاه محمود غازی نیز ویران شده ازآن بعد است که دیگر نتوانست غزنی در ردیف سایر بلاد معموره قرار گیرد. و اینکه خرابه های ان شهر زیبا را در فاصله پنج کیلومتری شمال شهر موجود غزنی میتوان یافت. شهر موجوده غزنی در هجوم سال ۱۸۳۸ م، اردوی های بریتانیا در مدافعه شدیدی که نشان داد مغلوب گردید. در دوره مغول قرن سیزده اهیمت پایتختی غزنی به شهر کابل انتقال نمود. (۱۶)
لیسترنج در سرزمین خلافت شرقی مینویسد که غزنه یا غزنین در اواخر قرن چهارم در تاریخ شهرت پیدا کرد. یعنی از زمانیکه پایتخت سلطان محمود غزنوی که در یک زمان در مشرق برهندوستان و در مغرب بر بغداد حکومت میگرد واقع گردید. متاسفانه از مانیکه سلطان محمود غزنه را دوباره بنا کرد و با غنیمت هایی که از جنگ های هندوستان بدست آورد، آنرا بیاراست وصف کاملی از آن شهر بدست ما نرسیده است .اصطخری یک نسل پیش از سلطان محمود از آن شهر ذکری نموده گوید: مانند بامیان است، نهری دارد اما باغستان ندارد و از همه شهر های حول و حوش بلخ پرکالاتر و تجارت ان با رونق تر است زیرا بندر هند است. مقدسی نام بسیار از روستا ها و دهکده ها و شهر های غزنه را ذکر نموده که محل هیچکدام از آنها امروز معلوم نیست. این نویسنده نام غزنه را بصورت غزنین ، به صیغه تثنیه، آورده و هرچند در زمانهای بعد غزنین پیش از غزنه استعمال گردیده ولی مقدسی ذکر نکرده است که مراد او از دو غزنه چیست. وی همچنین توضیح میدهد که تمام منطقه غزنین و کابل معروف است به کابلستان.
سلطان محمود در حدود سال ۴۱۵ هنگام بازگشت از سفر هند و آوردن غنیمت های بسیار از آن سرزمین به تجدید بنای غزنه همت گماشت و این شهر در زمان وی به اوج عزت و شکوه و جلال رسید و این حال پیش از یک قرن دوام یافت. اما سلطان علاءالدین غوری به انتقام مرگ برادرش که به دست بهرام شاه غزنوی کشته شده بود به غزنه تاختن آورده پس از تسخیر ان در سال ۵۴۴ به فرمان او آن شهر سراسر به باد غارت رفت و سپس آنرا سوزانیدند . از آن پس دیگر غزنه رونقی نیافت. ظاهراً در این حادثه قبر سلطان سلطان محمود غزنوی که در مسجد جامع جای داشت[ ؟ ] از این ویرانی مصؤن ماند و یا اینکه مجدداً تعمیر و ساخته شد، زیرا وقتی که ابن بطوطه در قرن هشتم هجری غزنه را دیده است قبر محمود را مشاهده کرده گوید شهریست ویران و با اینکه در سابق شهری بزرگ و معمور بوده جز اندکی از آن باقی نمانده است. (۱۷)
درود به برادر محترم و استاد گرامی جناب آقای شاه محمود محمود ، تشکر از مقاله عالی پژوهشی و تاریخی تان در مورد هویت گمشده ما. از دوستان و علاقمندان عزیز سایت ۲۴ ساعت و فیسبوک های آن تقاضا میکنم که لطفا سلسله این مقالات جالب و تاریخی را مطالعه و به معلومات خود بیفزایند. موفق و سلامت باشید. مهدی بشیر
برادر بزرگوار جناب محمد مهدی جان بشیر تشکر و سپاس از همراهی و همگام بودن تان در اشاعه و انتشار مطالب تهیه شده بنده در سایت محترم و مردمی و وزین ۲۴ ساعت. واقعاً زحمات شباروزی تان در این راستا و خدمات تان در طرح و دیزاین مطالب مختلف با اسلوب و تنوع و رنگ ها قابل تمجید و تحسین است. خداوند متعال دستان گل تان را به امان خویش داشته باشند.
هموطنان ما هرگز این زحمات شما را نادیده نگرفته و یقین دارم در قلب شان جای مناسبی دارید. همان گونه شما ارزو برده اید تا هموطنان ما این مطالب را در صفحات اجتماعی و مجازی خویش نشر مجدد نمایند من همچنان تقاضای برادرانه دارم تا برای اصلاح و معلومات بیشتر مطالب را همگانی ساخته تا از این راه خدمتی برای وطن خویش انجام داده باشید.
در پایان از شما به خاطر این همه محبت تشکر ویژه نموده سعادت و بهروزی تان را از ایزد منان استدعا دارم.