حکایت خانه فقیر:
تاریخ نشر چهار شنبه ششم قوس ۱۳۹۸ – ۲۷ نوامبر ۲۰۱۹ هالند
روزکی در کوچه گک تنگ و تار
مرده ای بر دوش کسان بود سوار
تا بسپارند جنازه به خاک
مردمی ماتم زده و خوفناک
بود یکی مرد فقیر گدا
با پسر کوچک خود بینوا
طفل چو تابوت بدید درزمان
گشت بحیرت که چه باشد درآن
باز بپرسید ز بابا سؤال
چیست به صندوق بکن شرح حال
بابه یکی آه کشید با شتاب
گفت درآن آدمی باشد بخواب
طفل بگفتا که کجا می برند
با غم و انده چرا می برند
بابه بگفتا که به یک جای دور
نیست بدانجای چراغی به نور
نیست یکی بهر شکم خوردنی
نیست درآن جای ز پوشیدنی
هیچ خبر نیست زفرش و ز ظرف
نیست ز اشیا و لوازم که حرف
نیست در آنجای یکی نان و آب
نیست بجز وهم و غم و اضطراب
طفل درآن حال بشد چون سپند
راست نمود قامت خود شد بلند
گفت والله خانه ی ما می برند
غیر همان جای کجا می برند ؟
سید همایون شاه « عالمی »
۲۶ نوامبر ۲۰۱۹ م
هیمارکیت – ورجنیا
ایالات متحده امریکا
درود به برادر محترم آقای سید همایون شاه عالمی ، تشکر از سروده زیبا و مملو از احساس پاک وطنپرستانه تان. موفق و سلامت باشید. مهدی بشیر
درود به برادر والاگهر و دوست دانشمند و فرهنگی مستعد جناب محمد مهدی بشیر، سپاس از لطف تان و تشکر از دیزاین و نشر این سروده در سایت زیبا و پرمحتوای ۲۴ ساعت، خداوند بشما اجر بدهد همیشه زحمت کشیده اید و من مدیون احسان تان هستم زنده و پاینده باشید
برادر گرامی همایون جان عالمی عزیز با سپاس از سروده زیبای تان سعادتمندی شما را تمنا دارم.
سرفراز باشید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی