۲۴ ساعت

فلم پرتماشا

تاریخ نشر دوشنبه  ۲۹  ثور  ۱۳۹۹ –  ۱۸ می ۲۰۲۰ هالند

فلم پرتماشا

سر تار ساز هستی چه زهم گسسته بینم

نَبوَد چو بانگ نایــی درعشق بسته بینم

نه صـــدای آبشاری نه سرودی از بهاری

به امید روزگـاری همه زار و خسته بینم

یکی درد دل ندیده زچه رو سخن بفهمد؟

گل  سرخ  داغ حسرت قدمی نجسته بینم

قلم امید واری به خطــــــــوط  رقعه آرم

زچه در نمــــای اشکم گل تو نرسته بینم

به میان نغمه هایم گهری زعطــر عشقی

که صدای این اتُم را به مــدارِ هسته بینم

نه لبـی سخن بگفته نه سخن بگوشی رفته

زکجا نوای دل را به دلــــــی نشسته بینم

به صدا نخـــاست سازی که حقیقتی نوازد

همه جای رنگ بازی بقطـــار ودسته بینم

به جهان دردمندی گذرم فـــــــتاد و جستم

سرخود بعشق ماندم دل خـود شکسته بینم

نه نمودِ عــــــــــاشقانـی گل سرسبد نهاده

نه وجود عــارفانی به قطار و رسته بینم

زچه رو توفاش گویی سخن دلت همایون

چو به فلم پرتمــــــاشا همه را نشسته بینم