بد عهدی ایام
تاریخ نشر جمعه ۱۳ سرطان ۱۳۹۹ – سوم جولای ۲۰۲۰ هالند
بد عهدی ایام
افسوسِ به افسوس که اسیر بلایم
درین بادیه سر گشته و دائم مبتلایم
از بد عهدی ایام گیله نیست درین سر
خاری که به دل رفت بکَنده زیر بنایم
نه شوق غزل مانده دیگر نه مثنو درشعر
بیمارم و تنها سری در نقش ی پایم
در غربت از عشق شدم حیران درونی
هر واژه ی خوب را بیگانه به جایم
بیگانه صفت دوست به من عزم وفا کرد
من چه کنم تقدیر چنین رفته برایم
یک روز ندیدم ازین گردش گردون
سر خوش ببرم دل وزین دور و ورایم
تا راه وفا عزم من دیوانه صفت شد
مستانه دویدم بدون از چون چرایم
در مستانه گی و دیوانه گی و عشق
بیگانه نه خواندم درین کهنه سرایم
چنین شور سرشکِ که با دیده روان است
سیل اش ببرد آخر این فرسوده بقایم
دل دادن و جان کندن منزل بریدن
کم خوابِ ز چشمیست که در نیمه شبهایم
نیکزاد
۱۲ تیر ماه ۱۳۹۹
اهواز
دوست گرامی جناب نیکزاد به سلامت ، باز هم زیبا سروده اید . موفق باشید . مهدی بشیر
جناب محمد مهدی بشیر عزیز
یاور
دیرنه ام
هرگاهِ از شما میخوانم نفس تازه می کشم
بر خودم می بالم
از این کج رفتار ایام
باز
جان می گیرم
تاریکی ها را در جلوه های معنوی تان
گم می کنم
باز بخود می آیم باز اندیشه
راه امید
می یابد باز رنگین کمانی می شود فضایم
غبار ها از نگاه پس میروند
به یاد مرغ سلیمان می افتم
که با تعداد اندکی
قطع مرحله نمود
قافله سالار پر مهرم
در قفاید
منزل میزنم
بگذار روز گار جفا کند
و این درد های درونی مان
روز گار سبز خواهد
شاید من تو نباشم
اما فریاد ها
در حنجره دره ها
کوه ها
فریاد خواهد
فریاد رسی هست
او نخواهند گذاشت ناله
های آتشین
خاموش بماند
یاد ققنوس افسانه
ها
درون واژه واژه
جان گرفته و
فریاد
می کند
فریاد می کند
نیکزاد
۱۳ تیر ماه ۱۳۹۹
اهواز