نوازش
تاریخ نشر یکشنبه ۱۱ عقرب ۱۳۹۹ – اول نوامبر ۲۰۲۰ هالند
نوازش
از: شفیق احمد ستاک – کابل
دَمِی، چون ابرِ رحمت، خشکسالی را نوازش کن
چو آب پاکِ دریا، کُردِ شالی را نوازش کن
به شهرِ شعرِ من، هر بیتِ عالی را نوازش کن
نگارِ نازنین، نازک خیالی را نوازش کن
به خواب خویشتن دیشب، هم آغوشِ تو گردیدم
بیا روزی، تو مجنونِ خیالی را نوازش کن
لبت را بر لبم بگذار، با آب حیاتِ عشق
کرم فرما، کمی این جام خالی را نوازش کن
به حمّامِ وجودت کرده ام، خود را نصوح جانا !
به جُلدِ نرم، دستِ کیسه مالی را نوازش کن
شدم در راه عشقت، مفلسِ شهر و دیار خویش
تو هم طعنی بزن، بحران مالی را نوازش کن
مَنَــــم حمال کویت، ای بُتِ سیمینبر وحشی
بیا با دستِ مِهرت، این جوالی را نوازش کن
ز پیش رویِ مسجد چون گذر کردی عزیزِ من
نوای ِ مــــــن، و آذان بلالی را نوازش کن
بگــــوشِ کـــــــاروانِ زندگـــــــــی در پهنـــۀ گیتی
جرس شو، لحظه ای هم، هرزه نالی را نوازش کن *
به صنفِ عشق، هر گاهی که تنبیه می شوی شاعر
در آنجا از خوشحالی، گوشمالی را نوازش کن
ز بس گُل کرده اینجا بدسگالی و بد اندیشی
برایم دوش گفتی، بدسگالی را نوازش کن
بِران از خود یتیمان را، برای منصبِ دنیا
” ستاک ” اینجا بیا، فرزندِ والی را نوازش کن
*********************
* برگرفته از مفهوم شعر بیدل که میگوید:
« دل از خود می رود، بگذار تا مستِ فنا باشد
جرس آخر به منزل می کند گُم، هرزه نالی را ».
جناب ستاک عزیز ، سروده عالیست . حتما در توییتر هم ببنید. مهدی بشیر
تشکر برادر دانشمند. هم از نشر شعر و هم از تحسین شما. هرچند خیلی دیدار یکبار دیگر به سایت شما مراجعه کرده ام. اما دیر آید درست آید.