( برکه درد )
تاریخ نشر دوشنبه ۲۴ قوس ۱۳۹۹ – ۱۴ دسامبر ۲۰۲۰ هالند
صبحی و من بسان شب سرد و تاری ام
چون موج سرکشیده اى از خود فراری ام
در لحظه هاى داغ چو ماهى بر آتشی
این گونه بى خیال چرا واگذارى ام ؟
بگذشت فصل سبز بهاران من دریغ !
اکنون براى فصل خزانم قنارى ام
خونست قلب من، جگرم داغ ماتمیست
گریم به حال خویش و غم و سوگوارى ام
از درد آب گشته ام و سرنوشت من ؛
چون اشک از دو دیده چى بیتاب جارى ام
چون سایه پایمال شدم؛ لیک زنده ام
گردون گمان نداشت چُنین بُرده بارى ام
تارِ رگان ” من ” شده سه تار یاس و غم
گوش زمانه کر شده از آه و زارى ام
دست منست و دامن لطف تو دستگیر!
باشد که ” دست غیب ” کند غمگسارى ام
زهره صابر هروی
۱۰/۱۲/۲۰۱۷
سروده بسیار زیبا و دکلمه عالی. درود به خواهر گرامی زهره جان صابر هروی . مهدی بشیر
برادر نهایت بااخلاص و مهربانم جناب مهدی جان بشیر ! سپاسمند اینهمه زحمات و تلاش های جبران ناپذیر تان در راه فرهنگ و ادب !! برقرار و مانا باشید 💐🙏🏻
کاکازاده گرامی ام زهره جان صابر هروی ، قلم تان را رنگین و طبع زیبای تان را رسا می طلبم ، سعادتمند باشید. بسیار عالی بود ، لذت بردم.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی