۲۴ ساعت

22 ژانویه
۲دیدگاه

لاله در شعر فارسی

تاریخ نشرجمعه  سوم  دلو   ۱۳۹۹ –  ۲۲ جنوری ۲۰۲۱ هالند

اهداء

برگهای این کتاب را برای آنانی اهداء مینمایم که زنده گی لاله گونه یافتند و پرپر شدند.

به آنانی اهداء مینمایم که روزگار جفاکار و چرخ های ستمکار، داغ بر دل ایشان نهاده است.

به نظر من دل داغدار صفا، همدل وهمراز و همنشینی بهتر از لالۀ داغدار نیافته است. راز و رمزش را از این همدلی می توان به دست آورد.

لاله یی که حکایتگر صفاهای بی شماری نیز است. صفاهایی که برای نظیفه های خویش شعری نسرودند وبُرده شدند.

چند سخن در آغاز

مگر نه این است که لاله را دوست میداریم. گلی را که بی خار و بی آزار، ساده وبا صفا است. با رنگ قرمزی، چهرۀ زیبا و جذاب که احساس دلسوزانه را نیز بر می انگیــزد.

وقتی این لالۀ معصوم اما بسیارسخندان و سخندار را در کنارِ می، سبزه و کوزه، درشعر خیام؛ عقل و اندیشه و عشق در شعر مولانا و غزل های سعدی وحافظ می بینیم که کام جان را شیرین میکند، به نمادی می رسیم که بسیار شکوهمند وبزرگ است. نمادی که با آمد وشد مفاهیم رنگارنگ نزد شاعران، شکوهمندی آن گسترده ترمی شود. آنگاه چهرۀ این عزیز آزاده، می تواند انگیزه های جست و جوگرانه و کاوش های ژرفتر و بیشتری را بار بیاورد.

لاله هایی که دست پرورش شرکت های گلفروشی را دیده اند، نیز چندی زینت بخش خانه ها وبیمارستانها می شوند و بعد لگد مال رهروان جاده ها. اگر پای منافع شرکت های رنگسازی درمیان است، حتا لالۀ سیاه را نیز در دل زمین می رویانند، اما حالا با این لاله کاری نداریم. از لالۀ دوست داشتنی خودما، گل عزیزی که با همان ساده گی و کوتاهی عمرخویش، با دوستان بهار و نوروز خندیده است، با بسی شاعران، با قربانیان ستم و بی گناهان زیسته و اشک ریخته است، سخن داریم.

 در خلال نگرش خویش دیدیم که لاله در پهنۀ شعر فارسی، جهانی از نماد ها و مفاهیم را حمل میکند. پس در حدود توان سعی شد که منظور شاعر را بیابیم.

نگارنده هنگام بررسی شعرهای شادروان محمد ابراهیم صفا، با تکیه بر چنین بنیادی، برداشتی از منظور او از لاله  نمودم.

شاید بی مورد نباشد اگر گفته شود، لاله یی که در چهرۀ عمومی اش، همزاد شعرشاعران با نام فارسی است، از طرف صفا در حدود یک صد وشش بار طرف توجه وکاربرد قرار گرفته است. چرایی این موضوع، مستلزم مراجعۀ بیشتر و میسر در زنده گی صفا است.

تأمل بر زنده گی او نشانمان داد که لاله درهیأت اندیشه های صفا، از مُهر زمانه و عوامل تأثیر گذار در زنده گی او رنگ گرفته و نمادی شده است، متحول.

این است که بررسی زمانۀ سرایش شعرهای صفا، می تواند در روشنی مسألۀ راز و رمز رویکرد بیشتر صفا به آن کمک کند واین امکان را فراهم نماید که به آن پی ببریم.

 با سخن دیگر اگر ویژه گیهای تاریخی و محیطی را بیابیم وبشناسیم که صفا در آن زنده گی نمود، عواملی را توانیم یافت که لالۀ صفا از آنها مـتأثر شده است.

برگهای که در پایان می آیند، نخست برخی شعرهای فارسی را با اشاره های عمومی ارائه می دارند تا تصویری از رویکرد های شاعران و گسترده گی مراجعه به لاله یا این یار عزیز ومفاهیم آن در دست داشته باشیم.

در بخش دوم، یا بخش اصلی منظور خویش، روی عواملی تأمل نمودیم که از توسل شادروان صفا به نماد لاله ، سرانجام از خود صفا، لاله یی شکل می گیرد با گواه دل دردمند وداغدار.

معرفی کوتاه گل لاله

“گل لاله سرده‌ یی از تیرهٔ سوسنیان است که در حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ گونه دارد. محل اصلی رویش لالهٔ خود رو در آسیای مرکزی در نظر گرفته می‌شود. این گل در افغانستان، ترکیه، ایران، قسمتی از غرب سوریه، سواحل دریاچه آرال، دریاچه خزر و دریای سیاه، یونان، ایتالیا، اسپانیا و سواحل دریای مدیترانه در شمال آفریقا بصورت خودرو یافت می‌شود. در بین کشورهای اسلامی لاله در فرهنگ دو کشور ایران و ترکیه نفوذ عمیقی دارد. ۱۹ گونه از گونه‌های لاله از ایران گزارش شده‌است. در حال حاضر از نظر تولید و صادرات پیاز و گل شاخه‌ای لاله، هلند در جایگاه نخست در بین کشورهای جهان جای دارد. لاله گل ملی کشورهای ایران، افغانستان، ترکیه، هلند، مجارستان و بلژیک به شمار می‌آید.

نام گل لاله از کلمه لال یا همان کلمه لعل از زبان سانسکریت به معنی «قرمز»  گرفته شده‌است.

دو لب چو نارِکفیده، دو برگ سوسن سرخ

دو رخ چــو نار شکفتـه دو بـرگ لالـهٴ لال 

 واژهٔ لاله امروزه به گل‌های پیازداری گفته می‌شود که نام علمی آنها تولیپا و از راستهٔ سوسن‌ سانان و از تیره ٔسوسنیان است و کاسه و جام آن تشکیل جامی کامل می‌دهد . . .

گل لاله در زبان‌های اروپایی Tulip و Tulpe تولیپه نام دارد”(۱)

“در این صورت نام این گل منشاهندی دارد. البته کلمه لال در فارسی هم به این معنی به کار رفته است.

 برخی محققان معتقدند، گل لاله ابتدا از ایران به قسطنطنیه برده شد و بوس یکیوس سفیر امپراتور روم بذر لاله را از قسطنطنیه به وین انتقال داد. پس از آن اروپاییان با این گل زیبا آشنا شدند”(۲)

در ویکی پیدیا (دانشنامۀ آزاد)، می خوانیم که:

“در سال ۱۴۵۳ میلادی و پس از سقوط قسطنطنیه در امپراتوری عثمانی استفاده از طرح لاله در ساختن نمای مساجد یا لباس سلطان بسیار محبوب بود. این گل در سدهٔ ۱۶ میلادی به اروپا منتقل شد.

در فرانکفورت یک گیاهشناس فرانسوی به نام کارلوس کلوسیوس تحقیق بر روی پیاز گل لاله را آغاز کرد. کارلوس در سال ۱۵۹۳ میلادی به دانشگاه لیدن دعوت شد و به هنگام مهاجرت به شهر لیدن تعداد بسیار  زیادی پیاز گل لاله را با خود به این شهر برد. در هلند او توانست تحقیق و زراعت لاله را تشویق کند و بدین ترتیب گل لاله به این کشور انتقال پیدا کرد.” (۳)

“. . . در کهن ترین نمونه هایی که از فارسی بر جای مانده، به لاله و لاله برگ، لاله پوش، لاله رخ،  لاله زار، لاله گون و لاله سار (نام مرغی است ) بر میخوریم.

 در فرهنگها هفت گونه لاله برشمرده شده است. شک نیست که واژه ٔ لاله با لال که به معنی سرخ است سر و کاری دارد و گلی که لاله خوانده شده به مناسبت همین رنگ است .(۴)

***

منابع و رویکردها

۱-TRT  تارنمای فارسی . عنوان مطلب : جشنواره بین المللی گل لاله – استانبول. اردیبهشت ۱۳۹۳ خورشیدی.

۲-وئبلاگ کلبۀ ادبیات. مظهر گل لاله در ادبیات فارسی. سپیده  ۱۳۹۲ خورشیدی.

۳-ویکی پیدیا، دانش نامۀ آزاد. زیر عنوان انتشار لاله به هالند.

۴-حامد برادران. تارنمای پیک خورشید. ریشۀ واژۀ لاله.

لاله در شعرفارسی

با توجه به میزان مطالعۀ شعرفارسی به ویژه از زمانۀ رودکی به اینسو، کمتر شاعر فارسی زبان را سراغ توان داشت که به گونه یی برای سخن خویش به سوی نمادِ لاله یا به قول اقبال لاهوری “چراغ کهستان و باغ و راغ”  روی نیاورده  و از اجزای تن نازنین آن، دست مایۀ شعر خویش را فراهم ننموده باشد. این است که لاله را در برگهای شعر فارسی بسیار می یابیم با جایگاهی که پرسخن است. همین رویکرد وسیع به سوی لاله، پرسشی را هم بر می انگیزد که راز ورمز آن در چه است؟ و پاسخ یابی، حواس ما را به سوی چهره، ساختار و در مجموع ویژه گی های لاله معطوف می نماید.

برایند دیدارمان این است که : ساختارساغرگونه، چهره و دل داغدار، رنگ سرخ و عمرکوتاه دارد. این ویژه گیها و رویش آن در فصل بهار، پاسخ به پرسش چرایی رویکرد گستردۀ شاعران را میدهد.

 گل خود روی  زیبایی که شاعر با انواع چهره های پرکشش، دلنشین واحساس برانگیز آن مواجه شده است، زمینۀ شاعرانه ترین رویکرد ها را برای او فراهم می آورد. این توجه شاعر به سوی لاله، به نگرش او و گونۀ شعر ومضمون آن نیز پیوند دارد. چنان است که مراجعۀ ابوالقاسم فردوسی به نماد لاله، درشعری که حماسی- تراژیدی است، با منظور خیام در برخی رباعیات متفاوت است. در واقع درونمایۀ شعر است که از اجزای بسیار سخندار لاله، جایی ویا سخنی را مطلوب می داند. مثلاً فردوسی حماسه سرایی می کند:

بیابان چو دریای خون شد درست 

تو گفتی که روی زمین لاله رُست

برآمد درخشیدن تیغ وخشت

 تو گفتی هوا بر زمین لاله کِشت

در ودشت ها شد همه لاله گون

به دشت و بیابان همی رفت خون  . . .

و در داستان جنگ بزرگ کیخسرو:

بدین داستان دُرّبارم همی

به سنگ اندرون لاله کارم همی(۵)

و آنگاه که سخن ازمرگ سیاووش با تصویرصحنۀ تراژیدی مطرح است، لاله را اندوهگین واشک آلود می آورد. در این باره زیر عنوان لالۀ اندوهگین مثال می آوریم.

چه بسا که برای استاد واصف باختری، غروب، حریق لاله را در نظر می آورد:

درین غروب، غریبانه دل هوای تو کرد

حریق لاله ز رگهای برگ زرد گذشت. ( ۶) 

از تن نازنین و دوست داشتنی لاله، شاعران شعرهای تغزلی، برحسب نیاز در شعر خویش مانند اندام معشوق، جایی را مانند لب و زلف، ابرو و چشم . . . انتخاب نموده اند.

چون شکل قلب را دارد و برگهایش به سان قطره های خون اند، درهیأت نیاز شعر آگنده با درد می آید.

 بار و حاصلی دیگر ندارد وعمرش نیز کوتاه وگذران است، اما همان چهرۀ عزیز وگیرای عمرکوتاه اش، جذابیت دل انگیز دارد.

 با تمام کوتاهی عمر، در پهنۀ شعر فارسی، با عمرطولانی زیسته است.

  این که لاله را جایی داغدار می بینیم و با دل پرخون، زمانی دارندۀ خنده بر لب. در جایی هم دارندۀ شرم وحیا وخجالتی که از دیدار ریختن خون سیاووش یا نماد شهدای مظلوم دارد، همه وهمه از آن چهرۀ واندام لاله وتصویرها ونگرش های شاعرانه برخاسته اند.

دریک نگاه کلی، لاله را در شعر فارسی در این فشرده می نگریم:

” گاهی نمادی از خون دل عاشقان است.

سیاهی میان آن نمادی از داغی است که بر دل عاشقان مانده

نماد باده ومی سرخ رنگ است ونشان فرا رسیدن نوروز . . .

گاه رخ وچهرۀ یار ودلدار را نماینده گی می کند

زخم خون آلود و خون جانباختگان راه آزادی است.

 از میان خون می آید و می دمد. چرا که بیش تر بر سرگورستان ها در زمان نوروز می شگفد. چنان که شاهد بریدن گردن سیاووش بود و از خون فرهاد نیز بدمد. (۷

گفتیم در بهارمی روید. این موضوع  یابستر زمانی رویش، عامل دیگر مراجعه به آن است. از آنجایی که بهاریه وستودن نوروز در شعرفارسی، جایگاه گسترده یی دارد، لاله که از دل طراوت انگیز وسبزینۀ فصل بهارگردن می افرازد، بیشتر جلب توجه نموده وذهن شاعر را به سوی خویش می کشاند. علاقه به پیام های نمادین بهار و رستن از دلتنگی های سرد زمستانی، لاله را در کنار توجه به سایر نمادهای همزاد بهار می نشاند.

فراموش مان نمی شود که هر چند لاله در فصل بهار می روید، اما گسترده گی روی آورد شاعرانه، توجه به لاله های خزانی را نیز بارآورده است .درغزلی که از محمد ابراهیم باستانی پاریزی با عنوان نقشبند خزان است، می خوانیم که:

چو لاله های خزانی لبم اگر شگفت

طلیعه ایست زحسرت، مگو که لبخند است.(۸)

نتیجۀ یکی از پژوهش هایی که پیرامون لاله در شعر چندین شاعرشده است، حاکی از آن است که:

” . . . دوصد وسه تصویر گوناگون دیده می شود، رابطه لاله و رخ، لاله و ساغر، لاله و آتش  و لاله و داغ در شعر آنان به ترتیب، بیشترین بسامد را دارد.

فرخی و صائب بیشترین تصاویر ابتکاری را از لاله پدید آورده اند. اغلب شاعران اعم از گویندگان شعرغنایی، حماسی، تعلیمی و… به این موضوع توجه کرده اند. در قرنهای چهارم، پنجم و ششم قمری، تصاویر لاله از تنوع بیشتری برخوردار بوده است.” (۹

مثال های بیشتری می آوریم:

 شاعری که با بهره گیری از خوشی ها می سراید، روی آورد به لاله در شعر او جدا ازآن است که موضوع اندوهناک واندوهبار وتأثر آور در شعر شاعر دیگر ویا از همان شاعر در شعری آمیخته با غم. در این میان منظور رودکی و به ویژه خیام را بدون دشواری از لاله با خوشی پذیری می توان دریافت.

هنگامی که از رودکی می خوانیم:

می هست و درم هست و بت ولاله رخان هست

غم نیست وگر هست نصیب دل اعداست.

*

لاله میان کشت درخشد همی ز دور

چون پنجۀ عروس به حنا شدخضیب

در واقع رودکی، زیبا رخ خوشی افزا را با نماد لاله تصویرمی کند.

 درهیأت چنین تصویر و با دادن ژرفای فلسفی به کوتاه زیستی انسان ها، بارزترین تصویرسازی های دل انگیز را از جانب خیام می نگریم.  در رباعیاتی که در پایان از او می آیند، لاله حاکی از نگرش ویژۀ خیام از زنده گی است.

خیام

هرچند که رنگ و روی زیباست مرا

چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا

معلوم نشــد که درطربخــانــۀ خاک

نقاش ازل بهــــرچــــه آراست مـــرا

*

می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت

بی مونس وبی رفیق وبی همدم و جفت

زنهار به کس مگو تو این راز نهفت

هر لاله که پژمرد نخواهد بشگفت

*

چون ابر به نوروز رخ لاله بشست

برخیز وبه جام باده کن عزم درست

کین سبزه که امروزتماشگۀ توست

فردا همه از خاک تو برخواهد رست

*

 گر باده خوری تو با خردمندان خور

یا با صنمی لاله رخی خندان خور

بسیار مخور ورد مکن، فاش مساز

اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور

 دیدن لاله در رباعیات خیام، درمحدودۀ تصویر یک چهرۀ خوشی افزا واستفادۀ لذت بخش از زنده گی کوتاه وگذرا مطرح نیست، بلکه با نماد لاله سرنوشت انسان ها را نیز در شعر او می توان نگریست. مانند این رباعی:

درهر دشتی که لاله‌ زاری بوده است 

                   از سرخی خون شهریاری بوده است

هــرشــاخ بنفشه کــز زمین می‌روید

                    خالی است که بررخ نگاری بوده است

چنین بینش از آن جای در رباعیات خیام راه دارند که او منجم، دانشمند ودارندۀ چنان ذوق ادبی بود.

“سروده‌های این شاعر در حکم کارنامه مردی است شیفتۀ راز هستی، رباعیاتی که جلوه‌گاه طبیعت و انسان است. طبیعتی که همه چیز آن حس دارد و روح. و در آن ابر، باد، گل و گیاه، نسیم، شکوفه و خاک همه و همه روح دارند، همه فکر می‌کنند. هر جانور یا پرنده‌یی پیام‌آور فکری است و آنچه در رباعیاتش به صورت ظاهر، خیالات شاعری می‌نماید، در واقع تنبه و تذکر به نکات و دقایق است. سبزه را می‌بیند و فورا متنبه می‌شود که این سبزه از خاک رسته و آنچه امروز خاک است دیروز تن و اندام مردمان بوده است. به کاخ می‌نگرد و به یاد می‌آورد که در این کاخ شاهان می‌زیسته‌اند و امروز قرارگاه وحش و طیر است. آسمان و ستارگان را می‌بیند و به فکر فرو می‌رود که سرگردانی این اجرام برای چیست و مدبر آنها کیست؟” (۱۰

ادامه دارد

 

۲ پاسخ به “لاله در شعر فارسی”

  1. admin گفت:

    درود به جناب مهرین عزیز ، زیبا و عالیست .روح مرحوم محمد ابراهیم صفا شاد. مهدی بشیر

  2. نصیر مهرین گفت:

    ممنون شما دوست گرانقدر جناب مهدی بشیر ارجمند.

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما