خشک سالی زمستان
تاریخ نشر سه شنبه پنجم حوت ۱۳۹۹ – ۲۳ فبروری ۲۰۲۱ هالند
خشک سالی زمستان
آسمان در خواب رفته راز پنهان را ببین
غایت نا باوری در صحن کیوان را ببین
خار ها بر جای گل فریاد آزادی کنند
بلبل گمگشته حالی بی گلستان را ببین
ابر ساکین چون غباری آسمان را کرده پر
سبزه های نیمه جان روی بوستان را ببین
نی لبک های چوپانِ مانده بر دامان کوه
نغمه با سوز آن سازی نوا خوان را ببین
تشنه گان آب و باران را بخوان آواره گان
خشک سالی عجیبی این زمستان را ببین
از سکوت سیر گردون حالت آمد بیرون
کاروان خسته جان اندر بیابان را ببین
چون تعامل فضا را کس نداشتی انتظار
قدرت صنع قدر تا امرو فرمان را ببین
صورت ی گلگون عالم رنگ دیگر گرفت
اشک سردی روی چشم مرد دهقان را ببین
از تحیر اشک بدامان ست ز بهر بذر خویش
لب خشک تشنه جان انس و حیوان را ببین
باغبان شهر رویا جسم خاک آلود گشت
قامت افسرودهِ صنوبر های خیابان را ببین
وصف خضرایش پریده از جفای روزگار
غارت باد خزان کاندر بهاران را ببین
لاله گانِ خوش نمای سال پار اندر کجاست
ریشه های خشک و خاک زان سواران را ببین
هر کجایی که روانم بر عدم راه می کشد
بغز ها آتش فشان گشت چشم گریان را ببین
یا الهی لطف و رحم ات را عطا کن بار بار
دست امید ها بلند است آه و افغان را ببین
نامه جان سوز نیکزاد، قوتِ از یمن توست
عذر خواهی رو سیاهی راه عصیان را ببین
نیکزاد
۵ اسفند ماه ۱۳۹۹
شهر میمنه
جناب نیکزاد عزیز ، بازهم سروده عالیست . درود بشما .
مهدی بشیر
سپاس دوست عزیز
جناب محمد مهدی بشیر
بزرگوار
شعرگونه های گاهی می آید و من هم روی صفحه خطخطی میکنم تا خدمت یاران عرض حالم را کنند
از خاطره های مسافرت تا دل واپسی های وطن و عذابِ که از جور زمان استخوانسوز؛ جان همه را بلرزه آورده مینویسم؛ چون بدترین جور زمان و تاریخ را گواهی میدهیم
و هیزم سوخت میشوم برای شعله ور شدن، برای خاکستر شدن.
وقتی میگویم چه امیدهای را در ظلمات رها کردم تحمل این جملات برایم هر روز سخت میشود چنانی که
از اندیشه نابالغ من گواه هستی؛ فریاد من تمنای ز بهر آب و نانی نیست بل فریاد مویه های طفلکان یتیم بیسر پناه و گرسنه هست رسالت یک روشن فکر را زمانی
درک می کنید که خود درین کاروان
منزل میگذاری.
زندگی روشن فکرانه را همهگی دوست دارند اما تحرک روشنفکرانه کار بسیار مشکل و طاقت فرسا هست
که در آن محرکه پری برای پرواز برای پریدن داری و سفیرت از عالم معنا میسراید.
تا که از من های درونی تهی گردم
تا هنوز راه فراوان در پیش دارم و باید چون مرغ سلیمان چندین وادی را عبور دهم
من شعر نا خوانده هستم برای تو
برای کسی دیگری که پای نامه ام را میکشاند .
تا دست بر گلوگاه قلم گذارم
و شب هارا بستری آرامی
شمارم برای نه شنیدن حرف های که دوست ندارم و شلوغ بازاری مردمان
زر پرست که دنیا را بکام خویش
میدانند و انسانیت را همانا سرمایه و پول __
بر آنی نگران
اندر آنند
شب خوب داشته باشی
نیکزاد
لیل ۶ اسفند ماه ۱۳۹۹
میمنه